رویش زاگرس: آبادانیها لاف میزنند. این را خیلیها میگویند. اما خود آبادانیها اصلا این را قبول ندارند و میگویند چون آبادان شهر اولینهاست، کسی باورش نمیشود و وقتی ما درباره اولین سینما، اولین زمین فوتبال، اولین کتابخانههای مجهز و… صحبت میکنیم، تصور میکنند لاف میزنیم چون باورش سخت است که مثلا تهران سینما نداشته و آبادان داشته…
اما راستش را بخواهید آبادانیها درباره همه اولینهایی که دارند، خالی میبندند و لاف میزنند. «اولینها» متعلق به مسجدسلیمان است، نه آبادان.
آبادان فراز و فرود زیادی دیده ولی مانده و مردمش ترکش نکرده و تعصب اولینها را حفظ کردهاند اما مسجدسلیمان، مردمی ندارد که دیگر از اولینهایش دفاع کنند. مردمش خیلی سال قبل این شهر را ترک کردهاند و آنهایی هم که ماندهاند، دارند زندگی محدودشان را سپری میکنند. زیاد اهل قال و قیل و اثبات داشتههای خود نیستند، برای همین در سکوت و مسالمت به آبادانیها اجازه میدهند اولینها را به نام خود ثبت کنند و خوش باشند.
امروز اما به نام مسجدسلیمان نامگذاری شده است.۱۱۳ سال قبل در چنین روزی اولین چاه نفت خاورمیانه در مسجد سلیمان کشف شد به همین دلیل در تقویم، امروز را به نام مسجد سلیمان ثبت کردند. شهری که سالهای زیادی است در محرومیت و نداری روزگار میگذراند و نامش کاملا در حاشیه شهرهایی مانند آبادان، اهواز و خرمشهر قرار گرفته است.
مسجدسلیمان را میتوان مظلومترین شهر خوزستان دانست، شهری که روزی روزگاری روی نفت خوابیده و یکی از بهترین شهرهای ایران برای اقامت بود اما الان بیشتر مردمش نادارترین مردم کشورند و جالب اینجاست که هیچکس درباره آنها نمیگوید و نمینویسد. مثلا درباره محرومیتهای سیستان و بلوچستان زیاد میشنویم حتی فقر و تنگدستی مردم جاسک و اطراف کرمان را، اما درباره مسجد سلیمان چیزی گفته نمیشود.این شهر کاملا فراموش شده.
قباد آذرآیین، نویسندهای که متولد و بزرگشده مسجدسلیمان است و کتاب فوران را برای شهرش نوشته، درباره فراموششدن مسجدسلیمان میگوید: «وقتی نفت در این شهر یافت شد و چاههایش فوران کرد، انگلیسیها به مسجدسلیمان آمدند و برای تبدیلکردن این شهر برای سکونت، امکانات زیادی دایر کردند تا بتوانند در مسجد سلیمان زندگی راحتی داشته باشند. مسجد سلیمان تبدیل به شهری صنعتی با امکانات روز دنیا شد، مثلا اولین شرکت شیر پاستوریزه و شرکت برق در این شهر دایر شد.اما زمانی که نفت ته کشید و چاهها تعطیل، انگلیسیها و دیگر خارجیها از مسجدسلیمان رفتند و این شهر تبدیل شد به شهری متروکه و فراموش شده، شهری که انگار گمشده است.»
محرومان دائمی مسجدسلیمان
آذرآیین میگوید: «مسجدسلیمان قبل از اکتشاف نفت، شهر نبود، منطقهای سرسبز و آباد بود که محل قشلاق ایل بختیاری بود. استخراج نفت که شروع شد، مسجد سلیمان هم به سمت شهرشدن پیش رفت.انگلیسیها وقتی وارد مسجدسلیمان شدند، شهر را طبقهبندی کردند، هم برای خودشان و هم برای آمریکاییها که بعد آمدند.آنها برای خودشان رفاه کامل را پدید آوردند. کارمندان عالیرتبه که ایرانی بودند هم در کنار انگلیسیها از امکانات رفاهی استفاده میکردند.محلههای شهر به محلههای کارمندنشین و کارگرنشین تقسیم شده بود اما در کنار اینها گروهی هم بودند که نه کارگر بودند و نه کارمند.اینها کسانی بودند که از روستا رانده شده و از کوچ وامانده بودند و در حاشیه شهر خانههای گلی ساخته بودند و زندگی رقتبار پر از محرومیت را تجربه میکردند. زمانی که نفت تمام شد و خارجیها و کارمندان و برخی کارگران از شهر رفتند، اینها ماندند و همچنان به زندگی پر از محرومیت خود ادامه میدهند. نفت که تمام شد، تقریبا حیات هم در مسجد سلیمان تمام شد.درواقع از چشم انگلیسیها مسجد سلیمان کارگاهی بود برای استخراج نفت و زمانی که نفت تمام شد دیگر شهر برایشان معنایی نداشت، آنها رفتند و شهر با کمترین امکانات به حیات خود ادامه داد.معضلات شهر خیلی زیاد است و انگار کسی برای حل این مشکلات برنامهای ندارد.»
خرابیهای نفت
«مسجدسلیمان قبل از اکتشاف نفت، منطقه سرسبزی بود که مردمانش با کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند.اما نفت که پیدا شد، زمینهای کشاورزی و چراها از بین رفت و مردم بومی که کشاورز بودند و دامدار تبدیل به کولی (عمله) شدند.در کتاب فوران همه اینها را نوشتهام.ارامنه تعدادشان در مسجد سلیمان زیاد بود که همه کارمندان فنی شرکت نفت بودند که بعد از اتمام چاههای نفت کلا از مسجد سلیمان مهاجرت کردند و رفتند.وقتی شهر بایر شد، مردم محلی هم ترک شهر کردند و پراکنده شدند در تمام ایران و حتی تمام جهان. »
نیوزویک میخواندیم
مسجدسلیمان با همه فراز و نشیبی که طی کرده، یکی از پربارترین شهرهای ایران در زمینه فرهنگی است. موج شعر ناب، موج نو و شعر دیگر از این شهر پا گرفت. آقای هوشنگ چالنگی که مبدا شعر دیگر است. آقای سید علی صالحی که شاعر شعر نو است، یارمحمد اسدپور، هرمز علیپور از مسجدسلیمان پا گرفتند. داستاننویسان بزرگی هم داریم که میتوان به منوچهر شفیانی اشاره کرد که اولین روستایینویس ایران است. خودم ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمدم و دیپلم را در همین شهر گرفتم و بعد برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران رفتم و بعد از اتمام تحصیل جذب آموزش و پرورش شدم. فضای آموزشی و تحصیلی در مسجدسلیمان خیلی خوب بود. شرکت نفت امکانات آموزشی زیادی را به این شهر آورده بود. بهترین کتابخانهها در این شهر بود. مجلههای معروفی مانند نیوزویک به دست ما میرسید و بهترین کتابها و فیلمها را قبل از این که مثلا به تهران یا شهرهای بزرگ دیگر برسد ما میدیدیم و میخواندیم.این امکانات کم و بیش در اختیار کارمندان و خانوادههایشان بود اما دانشآموزان از امکانات خوبی برخوردار بودند.»
شهر اولینها
«اولین چاههای نفت در مسجدسلیمان بود. نفت از این شهر به پالایشگاه آبادان پمپاژ میشد.اولین خارجیها به این شهر آمدند و بعد پایشان به اهواز، آبادان و خرمشهر هم باز شد.مسجد سلیمان چند سالن سینما داشت و فیلمهای روز دنیا در آنها به نمایش درمیآمد.انگلیسیها گلفباز بودند و اولین زمین گلفبازی در این شهر راهاندازی شد و سالهای زیادی قهرمانانی از این شهر به مسابقات جهانی راه پیدا کردند.فوتبال هم علاقهمندان زیادی داشت و زمین بازی فوتبال در مسجد سلیمان ساخته شد و هنوز هم که هست در منطقه بیبییان تیم فوتبال این شهر از بهترینهاست.تا زمانی که چاههای نفت فعال بود فوتبال مسجد سلیمان نه تنها در ایران که در جهان هم سرزبانها بود.وزنهبرداری هم از آن ورزشهایی بود که در مسجدسلیمان حرف اول را میزد.زمان جنگ این شهر از طرف صدام موشکباران میشد اما چیزی نداشت که صدام طالب آن باشد و بخواهد مسجدسلیمان را تصرف کند.این شهر در دوران جنگ تقریبا پشت صحنه بود و تدارکات برای برخی عملیات از این شهر انجام میشد.با همه اینها الان مسجد سلیمان شهری کم امکانات است که فقط مردمی در آن زندگی میکنند که یا کارمند شرکت نفت هستند یا بومیانی که جایی برای زندگی ندارند.»
طاهره آشیانی
مسجدسلیمان شهری است که مردمش دوستش نداشته و ندارند.مردم مسجدسلیمان که اکثرا تمام مال و ثروت خود را مدیون همین شهر مظلوم هستند، شهرهایی مثل اهواز و شاهین شهر و کرج را آباد کرده اند و با اینکه مدام دم از تعصب روی شهرشان می زنند اگر صحبت از هزینه کردن برای زادگاهشان برسد می گویند مسجدسلیمان جای پیشرفت ندارد و در آن سرمایه گذاری نمی کنیم.مسجدسلیمان رکورددار مهاجر در جهان است و نمی دانم کی این وضعیت به پایان خواهد رسید اما هرچه هست نقش خود مردم این شهر در محرومیت ان بسیار پررنگ تر از حکومتها و دولتهاست.