باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ اسفنديار خدري- كارشناس ارشد مديريت: تصمیمگیری اصلیترین و مهم ترین کاری است که هر مدیر روزانه و به دفعات انجام مي دهد. معمولاً در سازمانها بعد از اعلام تصمیم توسط مدیر یا مراجع زیربط برنامهریزی برای اجرایی و عملیاتی کردن، توقف و یا تغییر در یک برنامه آغاز میگردد. در این راستا به واسطهی تبعاتی که برای آن سازمان و یا مجموعه دارد درجهی اهمیت و حساسیت تصمیم مشخص میشود. بدیهی ست از آنجا که اکثر تصمیمگیریها در سطوح بالای مدیریت معمولاً تصمیمات بسیار مهم و کلانی هستند، برآورد دقیق آثار و جوانب آن از اهمیت خاصی برخوردار است. علاوه بر نوع تصمیم، زمان و مکان و بسیاری شرایط جانبی دیگر نیز در نحوهی اجرا و اثر گذاری بهینهی آن موثرند. جمیع این موارد است که پست مدیریت را در ادارات و شرکتها به یکی از مشکلترین و پیچیدهترین پستها تبدیل کرده است. به همین دلیل مدیران ارشد برای انتخاب مدیران سطوح پایینتر زیر مجموعهی خود حساسیت و دقت ویژهای را چاشنی کار خود میکنند. آنان علاوه بر دانش فنی و تخصص موارد متعدد دیگری را از جمله سوابق و تجربیات فرد یا افراد مورد نظر با دقت بررسی و تجزیه و تحلیل میکنند و هرگز برای انتخاب عجولانه و یا با دید سطحی اقدام نمیکنند. یک مدیر ارشد کاردان سعی میکند برای انتخاب خود، بهترین و مناسبترین گزینه را با حداقل احتمال ریسک در نظر بگیرد.
مدیران منصوب نیز اگر مدیران کاردان و مجربی باشند طبعاً به اهمیت وظایف خود آگاهی کامل دارند و سعی میکنند علاوه بر اتخاذ تصمیمات صحیح و اصولی با کمترین درصد خطا زیر مجموعهی خود را به بهترین شکل ممکن در راستای تحقق اهداف سازمانی هدایت و رهبری کنند.
مهمترین ابزار کار مدیران برای اتخاذ تصمیمات، اطلاعات است. مدیران به خوبی از اهمیت اطلاعات و نقش آن در تصمیمگیزیها واقفند. یکی از کانالهای معتبر دریافت اطلاعات، به خصوص در واحدهای عملیاتی ارتباط و کسب اطلاعات از افرادیست که در ارتباط مستقیم با کار مورد نظر هستند. یک مدیر منطقی مدیری است که اندیشههای درست و راهگشا را جستجو و کشف کند. ولو این اندیشه از مغز یک کارگر عادی، بیسواد، اما با تجربه تراوش کرده باشد. پیشنهاد و انتقاد اگر سازنده باشد از سوی هر یک از کارکنان که باشد، مفید است. مدیر موفق کسی است که طرحها را به خاطر طراح آن قبول یا رد نمیکند و به قول معروف: «ببینید که چه میگوید نه اینکه، که میگوید!» چه بسا افراد دون پایهی اداری که طرحهای بسیار ارزشمندی در ذهن خود دارند اما هرگز مجال ارائه آن را نخواهند یافت. غفلت از اندیشههای نو و بدیع دیگران و فقط اکتفا به راهکارهای مسئولان رده بالای سازمانها از آفات بزرگ و خطرناکی است که هر مدیری را تهدید میکند.
معمولاً کارکنان عادی که حتی مسئولیت و سرپرستی بخشی از سازمان را ندارند، به خاطر درگیر بودن دائمی با امور روزمره شغلی خود اطلاع کاملی از کم و کیف و ریز مشکلات دارند. گاهی راه حلی که پس از چندین ساعت بحث و تبادل نظر کارشناسی توسط دهها مدیر و سرپرست و با صرف هزینهی بسیار به دست میآید، همان راه حلی است که بعد از دقایقی پس از بروز مشکل از زبان یکی از کارمندان عادی خارج شده اما کسی به آن توجه نکرده بود. شاید یکی از مهمترین دلایل پیشرفت کشورهای توسعه يافته توجه جدی و برنامهریزی برای اجرای همین مقوله بوده است. مدیران این کشورها از زمانی که تصمیم گرفتند جلسات ماهیانهای تشکیل دهند و تمام ردههای سازمان به خصوص کارمندان مجری کار را در آن شرکت دهند و برای حل مشکلات و یا بهبود وضعیت موجود راهکارهای آنان را مورد توجه جدی قرار دهند جهش خیره کنندهای در تسخیر قسمت عمدهای از اقتصاد دنیا را ایجاد کردند. این کار موجب تقویت احساس مسئولیت و انگیزهی شغلی برای کارکنان میشود.