باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان- حجاریان بهعنوان بانوی اول اهدای خون از سوی سازمانانتقالخون معرفی شده است. او که متولد ۲۸ تیر ۱۳۳۹ در مسجد سلیمان خوزستان است، برای نخستینبار در ۱۵سالگی خون خود را برای نجات جان یک زن اهدا کرد.
این زن خیر ۵۵ ساله که تمام زندگی خود و خانوادهاش را وقف کارهای خیر و داوطلبانه کرده است، همچنان مانند سالهای جوانی بهطور مرتب هر سهماه یکبار خون خود را برای نجات بیماران نیازمند اهدا میکند. او که به گفته خودش هنوز از سرنگ و آمپول میترسد، در تشویق و تربیت فرزندانش برای اهدای خون ذرهای غفلت نکرده است. حالا او خانوادهای دارد که هرکدام از اعضای آن در نجات جان بیماران نیازمند بهخون سهمی دارند. همین موضوع باعث شد که چند سال پیش ماندانا و خانوادهاش از سوی سازمانانتقالخون بهعنوان اولین خانواده اهداکننده خون معرفی شوند و مدال طلای این سازمان را دریافت کنند. او که ایجاد انگیزه برای دیگران را مهمترین هدفش برای اهدای خون عنوان میکند، آرزو دارد که روزی مردم خون دادن را مانند نماز و روزه برای خود واجب کنند تا دیگر بیماری بهدلیل کمبود خون جانش بهخطر نیفتد. ماندانا، رکورددار بودن را افتخار نمیداند و معتقد است، تمام این کارها زمانی ارزش دارد که بتواند دل کسی را شاد کند و بیشک با نجات جان هر انسان، این اتفاق خواهد افتاد. در ادامه گفتوگوی«شهروند» با این زن توانمند ایرانی را میخوانید:
اولین اهدای خونتان را بهخاطر دارید؟
بله، هیچوقت فراموش نمیکنم. ۱۵سال داشتم. سوم مهرماه سال۱۳۵۴ بود. در محل زندگی ما خانمی بهدلیل سقطجنین احتیاج بهخون داشت، پدرم که همواره در کارهای خیر و عامالمنفعه پیشقدم میشد، با اطلاع از این موضوع همه بچههای مدرسه را جمع کرد و پس از آزمایش معلوم شد که فقط خون من با گروه خونی آن خانم همخوانی دارد. خاطرم هست که آن روز روزه بودم و از سوزن هم بیش از حد میترسیدم، بهحدی که گریهکردم، اما آنها گوششان بدهکار نبود، چون میگفتند جان آن زن در خطر است، خلاصه به هر مکافاتی بود از من خون گرفتند و به آن خانم تزریق کردند و به لطف خدا آن خانم از خطر مرگ نجات پیدا کرد. البته آن زمان سازمانانتقالخون وجود نداشت و آزمایشی هم روی خون اهدایی انجام نمیگرفت. حتی برای مشخصشدن گروهخونی و RH آن، آزمایش سادهای روی لام آزمایشگاهی انجام میشد. کسی هم که خون از من گرفت، همسر معلم سوم دبیرستان مدرسهای بود که من در آن مشغول تحصیل بودم. پس از آن بود که پدر و مادر و همسایهها بسیار مرا تشویق کردند. حتی در مدرسه مرا با انگشت نشان میدادند و میگفتند که این دختر جان یک زن را نجات داده است. این مسائل آن زمان و در سن و سالی که داشتم تأثیر زیادی در من ایجاد کرد. درواقع انگیزه اصلی من برای اهدای خون از آن زمان به بعد شروع شد. البته حمایتها و تشویقهای پدرم هم تأثیر زیادی داشت.
به نظر میرسد پدرتان در تربیت فرزندانش برای انجام کارهای خیر و داوطلبانه بسیار دقیق و کوشا بوده است.
مرحوم پدرم مهندس مکانیک بود. ما اصالتا اصفهانی بودیم ولی بهدلیل شغل پدرم که کارمند شرکت نفت بود به مسجدسلیمان رفته بودیم. از طرف دیگر پدرم بیشتر مواقع ماموریت داشت و خارج از کشور بود ولی هر زمانی که به خانه میآمد از کمک به مردم و همسایهها دریغ نمیکرد. پدرم مشوق اصلی من برای این کار بود و همیشه به خدا میگویم که تمام ثواب اهداهای خون من به روح پدرم برسد، چراکه اگر او مرا در آن موقعیت از مدرسه بیرون نمیآورد تا خون بدهم، شاید هرگز من برای اهدای خون اقدام نمیکردم. در قدم اول پدرم دست مرا گرفت و تشویقهایی که از طرف پدر و همسایهها شدم، زمینهسازی بود که این کار را تا امروز ادامه دهم. او همیشه میگفت، تو بهخاطر اسمت هم که شده باید ماندگار شوی، تو ماندگار هستی و من در تو آینده روشنی میبینم؛ درحالیکه من میگفتم درسم ضعیف است و گمان میکردم ماندگاری تنها به درسخواندن است ولی اکنون میفهمم که ماندگاری واقعی در کمک به همنوع نهفته است.
تاکنون چندبار اهدای خون داشتهاید؟
من از همان زمان دبیرستان اهدای خون را شروع کردم و تاکنون ۱۶۵بار این کار را انجام دادهام. البته در چندسال اول بهدلیل اینکه سازمان انتقال خون به معنای امروزی وجود نداشت و در بعضی موارد حتی اهدای خون به فرد نیازمند به صورت رگبهرگ انجام میشد، آمار مشخصی از آن زمان وجود ندارد. ولی آنچه تاکنون از سوی سازمانانتقالخون ثبتشده، همان ۱۶۵بار اهدایخون است.
از اینکه بانوی اول اهدای خون ایران هستید، چه احساسی دارید؟
تاکنون هیچوقت رکورد و این مسائل برایم مهم نبوده است. اما کمک به انسانها برایم لذتبخش است؛ زمانی که میدیدم جوانی احتیاج به خون دارد، میرفتم و خون میدادم و وقتی شادی به خانوادهاش برمیگردد، احساس رضایت قلبی میکنم یا مردی که نانآور خانواده است و خوندادن من سبب نجات او میشود، احساس آرامش عمیقی برایم دارد. اعتقاد دارم وقتی در راه درستی قرار بگیری، سخت میتوانی از آن راه فاصله بگیری، البته خداوند هم دست مرا گرفت و تا این لحظه همیشه با لطف او توانستهام اهدای خون داشته باشم، چراکه اگر نظر خداوند نباشد، انسان نمیتواند قدم از قدم بردارد. اگر در کار منیت باشد، هیچفایدهای ندارد و وقتی انسان دچار منیت شود، از خدا دور میشود. به همین دلیل خانوادهام دوست ندارند که مصاحبه کنم، چون میگویند منیت تو را میگیرد ولی حرف من منیت نیست، حرفم این است که باید الگویی برای دیگران باشیم، چون مردم جامعه خوبیها را میبینند و این خوبیها انعکاس دارد و این مطالب را بیان کردن به نوعی انرژی مثبت دادن به مردم است.
آخرینبار چه زمانی برای اهدایخون اقدام کردید؟
پنجم ماهجاری، با این دفعه مجموعا ۱۶۵بار اهدایخون داشتهام.
با توجه به سن و دفعههای زیادی که خون اهدا کردهاید، تاکنون پزشکان شما را از ادامه این کار منصرف نکردهاند؟
به لطف خدا تاکنون هیچ مشکلی با اهدای خون برایم پیش نیامده است، چون قرصهای آهن را هر شب میخورم و سعی میکنم مواد مغذی و خونساز را در برنامه غذایی خود داشته باشم. ولی چندسال پیش یکبار که برای اهدای خون رفتم، یکی از پزشکان سازمانانتقالخون به من گفت: «شاید دیگر از تو خون نگیرم برای اینکه تو حدود ۵۲ سال داری و باید به فکر سلامتی خودت باشی»، اما من با خدا عهد بستم تا زمانی که زنده هستم، هر سهماه یکبار خون بدهم. البته قانون جدید انتقال خون حداقل زمان ممکن برای اهدای خون را هر 4 ماه اعلام کرده است. ولی من باز هم به همان منوال قبلی عمل میکنم. آدم وقتی خون میدهد، جوانتر میماند اما در کل اهدای خون روحیه انسان را بالا میبرد، فرد را شاداب میکند و به انسان آرامش میبخشد، بیشتر کسانی که اهدای خون داشتهاند، این موضوع را تأیید میکنند، زمان اهدای خون احساس میکنم به خداوند نزدیکتر میشوم و لذت خاصی سراپای وجودم را دربر میگیرد، به همین دلیل من هربار قبل از اهدای خون وضو میگیرم. به نظر من این کار یکی از بزرگترین عبادتهاست. من تعجب میکنم که چطور در بسیاری از کشورها خون به فروش میرسد. این موضوع همیشه مرا آزار میدهد.
آیا اعضای خانواده نیز مانند شما برای اهدای خون داوطلب شدهاند؟
بله. به لطف خدا ما اولین خانواده اهداکننده خون در کشور هستیم، بهطوریکه پسر بزرگم همراه دخترم از ۱۵ سالگی اهدای خون داشتهاند و همسرم نیز به دفعات خون اهدا کرده است. بههمیندلیل چند سال پیش خانواده ما از سازمانانتقالخون مدالطلا دریافت کرد. درحالحاضر من کارتطلایی، همسرم کارتنقرهای و فرزندانم نیز کارتسبز دارند؛ کارتها از سفید شروع میشود و قرمز، سبز، نقرهای و طلایی به ترتیب در مراحل بعد قرار دارند، کسانی که بالای ۱۰۰بار خون داده باشند، کارتطلایی، افرادی که تا ۷۰بار خون دادهاند، کارتنقرهای و بالای ۵۰ تا ۶۰ بار نیز مشمول کارتسبز میشود. پسر بزرگم بورسیه کشور کانادا شده است و چند سالی در آنجا اقامت دارد ولی با این همه همچنان در آن کشور نیز اهدای خون را فراموش نکرده است. البته قوانین کشور کانادا برای دریافت خون کمی با کشور ما متفاوت است و به همین دلیل نمیتواند دفعات زیادی خون اهدا کند.
شما درحالی بهعنوان رکورددار اهدای خون هستید که مشارکت زنان برای اهدای خون در کشور ما بسیار پایین است.
متاسفانه بسیاری از زنان بهدلیل ناآگاهی و باورهای غلط که هیچ پایه علمی ندارد، در این کار خیر شرکت نمیکنند. بعضیها بدون آزمایش و با تشخیص شخصی میگویند کمخون هستند و شرایط اهدای خون را ندارند اما با یکبار مراجعه به سازمانانتقالخون این مسأله برایشان مشخص میشود، حتی از گروه خونی خود مطلع میشوند و شاید گروه خونی ناشناخته و کمیاب داشته باشند که خون آنها در مواقع ضروری بسیار ارزشمند است. به شهرهایی رفتهام که متاسفانه وقتی با زنان صحبت کردم، گفتند که همسرانشان اجازه اهدای خون را به آنها نمیدهند و این برایم دردناک است. زنان در هر زمینهای ثابت کردهاند که موفق هستند. باید این سنت حسنه در میان آنها بیشتر رواج پیدا کند و اهدای خون بیشتری داشته باشند. همیشه این توصیه را به زنان داشتهام که برای یکبار هم که شده تست بدهند و بدانند با خوندادن هیچمشکلی برایشان پیش نمیآید.
با توجه به روز جهانی اهدای خون و شعار امسال سازمانجهانیبهداشت «برای نجات جانم از تو سپاسگزارم» چه توصیهای برای مردم دارید؟
من به همه آنهایی که توانایی انجام این کار حسنه را دارند میگویم که با اهدای خون، هم از سلامتشان مطلع میشوند و هم جان انسانی را نجات میدهند. براساس اعلام سازمانانتقالخون هر یکواحد خون اهدایی و مشتقات آن میتواند جان ۴ بیمار را نجات دهد. چه کار خیری بالاتر از این میتواند وجود داشته باشد. از طرف دیگر، اهداکنندگان مستمر خون بیشتر از قبل مراقب سلامت خود هستند و این مسأله کمک بزرگی به حفظ سلامت و تندرستی این افراد میکند. اهدای خون نیاز به سلامت، بخشندگی و گمنامی دارد، چون کار خیری است که بیمنت انجام میشود.
حرف آخر
من هنوز از سرنگ و آمپول میترسم، ولی هربار که برای اهدایخون به سازمان میروم، خداوند در من نیرویی ایجاد میکند که هیچ دردی احساس نمیکنم. این کار سراسر لذت و آرامش است. آن روزی که از من خون نگیرند، روز مرگ من است. نباید منتظر بمانیم که حتما اتفاقی برای اطرافیانمان بهوجود آید تا با سازمانانتقالخون آشنا شویم، باید هر لحظه فکر کنیم که هموطنان به خون احتیاج دارند و احساس مسئولیت کردن همان مسأله عشق است، عشقها باید در دل بهوجود بیایند تا ایثارگریها شروع شود.