باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ محمد باقري: نخبه کشی آیین مذموم تاریخ ما است که هر از گاه به هیاتی در می آید. گاه تیغی می شود در حمام فین کاشان و رگ امیری کبیر را می زند و گاه چماقی بر دست (شعبان بی مخ ها) که بر فرق مصدق و ملتش فرو می آید و هربار، تاریخ را چنان به اغما فرو می برد که حتی تا نسل ها بعد، کسی از سرگیجه های تاریخی آن در امان نیست.
گاه اما نخبه کشی، نادیده انگاشتن اندیشه های نو و بکر و پویا و قرار دادنشان در پستوهای هزارتو است تا مبادا منادی و مروج امری باشند که خانه های بر آب صاحبان زر و زور و تزویر به تلاطم بیشتر افتند. بدون آن که صلاح و خیر جمعی جامعه ارجح انگاشته شود، اندیشه هایی که بی جیره و مواجب، بی مزد و منت، برای اعتلای جامعه ای که به آن تعلق دارند و همواره به آن عشق می ورزند، تراوش می کنند و دریغ که جز افترا و ناسزا برای این مسئولين و متعهدین به آرمان های مصلحانه اخلاقی و اسلامی عایدی نیست!
و این گونه ای مهلک از قتل اندیشه است که به مراتب هولناک تر از حذف فیزیک و قتل کالبد مادی صاحب اندیشه خواهد بود. چرا که وقتی زلال فکر بتراود و سیال و زندگی بخش، جاری شود و با سد تخطیه گران مواجه شود، آغاز منداب و مرداب شدن است و سوگمندانه این اجتماع است که از نفحات آن محروم می شود. هر چند که رگ را می توان زد اما شاهرگ اندیشه را هرگز، با ضرب چماق و عربده های (لمپن ها) دهان را می توان بست اما اندیشه را هرگز. اما طراوت و شور و هیجانش کاسته می شود و نتیجه و پیامد قهری اش، جامعه از نیروی محرکه ای مولد و پویا خالی و محروم می شود و جامعه به قهقرا و پس رفت نازل می شود.
نخبه ها سرنوشت محتوم و ناگزیری دارند. چنانچه از روی اقبال صدایشان به گوش برسد با لطایف الحیل سعی بر تطمیع و تهدید و ترغیب شان می کنند و اگر افاقه نکرد نخبگان پوشالی که در دام پر وسوسه شان افتاده اند را در مصاف آنان که به رسالت خود پابند بوده اند می آورند و این جدالی ست نابرابر میان دو جمعی که هر دو می دانند و می گویند، اما یکی از دارایی جمعی و دیگری از دارایی فردی! یکی از حفظ ارزش ها می گوید و دیگری از حفظ منافع! و این آغاز نوع دیگری از تراژدی نخبه کشی است. زیرا که غالب و مغلوب، حاکم و محکوم خود را نخبه می پندارد.داستان نخبه و نخبه کشی رشته ای است که سر دراز دارد. قصه ي پر آب چشمی است که افسوس، امروزه واگوی آن توسط برخی در بزنگاه های خاص، جز شعار به ذهن چیزی متبادر نمی کند.