• امروز : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Saturday - 23 November - 2024
کل اخبار 12387اخبار امروز : 0
13

اين يك داستان واقعي ست/ مثل کسی که جان علی رو نجات داد

  • کد خبر : 16250
  • ۰۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۸

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان: اين يك داستان واقعي ست كه يكي از همشهريان براي سايت خبري باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان ارسال نموده است. داستان زجري كه يك پدر و مادر براي درمان فرزند خود در اهواز كشيده اند … نام اولین فرزندم رو که زمستان سال 89 متولد شد حسین گذاشتم در بهار سال 92 […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان: اين يك داستان واقعي ست كه يكي از همشهريان براي سايت خبري باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان ارسال نموده است. داستان زجري كه يك پدر و مادر براي درمان فرزند خود در اهواز كشيده اند …

نام اولین فرزندم رو که زمستان سال 89 متولد شد حسین گذاشتم در بهار سال 92 خدا یه پسر دیگه بهم داد چون قبل از تولد مشکلاتی برای بچه و مادرش پیش اومد گفتم یا علی این غلام توست و اسمش رو علی میزارم و از مولا خواستم پیش خدا برا سالم بودن بچه م پادرمیونی کنه خدا رو شکر، بچه بدون هیچ مشکلی متولد شد و اسمش رو علی گذاشتم. اواخر پاییز سال 92 بعد از شش ماهگی علی برای اولین بار مقداری غذای کمکی کودک بهش دادیم که بعد از خوردن چند قاشق متوجه شدیم تمام بدن علی تاول زده، سریع رسوندیمش دکتر و خدا رو شکر با تزریق چند آمپول به خیر گذشت. دکتر گفت بچه شما حساسیت خوراکی داره و تحت هیچ شرایطی نباید فرآورده های لبنی مخصوصا شیر گاو( و چند خوراکی دیگه) مصرف کنه و ما از این روز به بعد خیلی رعایت میکردیم تا این که اوایل زمستان 92 علی دچار بیماری آبله مرغان شد (به تشخیص خودمان) به چند پزشک مراجعه کردیم (چون خوب نمیشد و مدام بدتر میشد پیش چند تا پزشک، علی رو بردیم که شاید تشخیص درست بدند) ولی متاسفانه پزشکان گفتند چیز خاصی نیست و زود خوب میشه و اصلا نگران نباشید تا اینکه حال علی مدام بدتر شد تا جایی که تمام بدنش پوشیده شد از تاولهای آبدار بزرگ (شاید پزشکان حق داشتند چون علائم شبیه آبله نبود ولی به همه می گفتیم که آلرژی خوراکی داره) یه روز صبح زود به سمت اهواز حرکت کردیم از هرکی راهنمایی میخواستیم میگفت تنها بیمارستان تخصصی کودکان بیمارستان ابوذره و بقیه بیمارستانها بخش تخصصی اطفال ندارند، خلاصه نزدیک ساعت 9 بود رسیدیم بیمارستان ابوذر، وارد بخش اورژانس که شدیم سریع پزشک بخش گفت بچه رو ببرید بیرون میام بیرون معاینه ش میکنم بیماریش واگیر داره ممکنه بقیه بچه های بخش بیمار بشن توضیحات کامل رو که به پزشک دادیم پزشک گفت: آبله مرغان گرفته چو آلرژی داشته باعث تشدید بیماری شده و باید بیرون ساختمان منتظر بمونید تا اتاق قرنطینه داخل بخش خالی بشه و بتونیم بستریش کنیم.

حال علی خیلی بد بود طوری که نای شیر خوردن و باز کردن حتی پلک رو هم نداشت. مادر علی خیلی ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن و با صدای بلند میگفت: بچه م داره میمیره توی حیاط باید منتظر بمونم، بلاخره مادر علی رو راضی کردم بیرون بیمارستان توی ماشین منتظر خالی شدن اتاق بخش بمونه، هر بار که به علی نگاه میکردم بیشتر از زنده موندنش نا امید میشدم و هر ساعت یکبار می اومدم داخل بیمارستان و از خالی شدن اتاق سوال میکردم در یه خلوتی گریه میکردم و دوباره ناامید و گلویی ورم کرده از بغض برمیگشم پیش علی و مادرش داخل ماشین بیرون بیمارستان و برای اینکه به مادر علی روحیه بدم به دروغ میگفتم گفتند اتاق داره خالی میشه طوری که این انتظار تا ساعت 5 عصر طول کشید. و مدام مادر علی با گریه دعوام میکرد و میگفت: چرا اسمش رو علی گذاشتی علی (ع) مظلوم بود و مظلوم از دنیا رفت پسر من هم داره با مظلومیت از دنیا میره، داخل دلم گفتم یا علی (ع) پیش مادر علی روسیاهم نکن و از بغض همچنان گلوم ورم کرده بود.

یه لحظه به فکرم رسید که از چندتا از مسئولین شهرم کمک بخوام یه پیام ( “یه مسجدسلیمانی ام پسرم داخل آغوش مادرش جلو بیمارستان ابوذر اهواز از ساعت 9 صبح تا الان (5عصر) داره می میره و بیمارستان اتاق خالی نداره کمکم کنید” ) نوشتم و برای چند تا از مسئولین شهرم فرستادم فقط یکی از این بزرگواران جوابم رو داد سریع تماس گرفت خودم رو معرفی کردم و مشکلم رو گفتم، قطع کرد و گفت تماس میگیرم. چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت با رئیس دانشگاه علوم پزشکی تماس گرفتم که با بیمارستان هماهنگ کنه دوباره قطع کرد و گفت زنگ میزنم، در تماس سومش گفت رئیس دانشگاه علوم پزشکی گفته برید پیش مسئول بخش هماهنگ کردم. خلاصه به قدری تماس و پیگیری کرد تا علی کوچولو بستری شد و از مرگ نجات پیدا کرد و مدام پیگیر سلامتی علی بود تا اینکه خودم بهش گفتم هر بار زنگ میزنی شرمنده میشم میدونم سرتون خیلی شلوغه دلم نمیخواد سلامتی بچه من هم باعث نگرانی تون بشه خواهش میکنم دیگه نگران نباشید و تماس نگیرید. بعد از حدود یک هفته خداروشکر حال علی کوچولو خوب و مرخص شد ولی من همچنان منتظر تماس کسانی بودم که بهشون پیام دادم.

به خدا با گریه و بغض این متن رو نوشتم و نتیجه گیری از این واقعیت رو به شما خواننده عزیز واگذار می کنم و چون می دونم انسان بزرگواری که کمکم کرد اگه اسمش رو بیارم ناراحت میشه ( اما نامش را به مدير مسئول سايت گفته ام) از بردنش نامش خودداری کردم، امیدوارم هیچ بنده ای محتاج بنده ای نشه و اگه شد نصیبش یه انسان بزرگوار بشه (مثل کسی که جون علی رو نجات داد ).

untitled

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=16250

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 12در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 12
  1. خدا روشکرکه حال آقاعلی خوب شد ای کاش اسم این انسان شریف واین انسان باغیرت میبردی تابنده اگر روزی باایشان شرف حضور پیداکردم دستش راببوسیدم این حداقل کاری است که برای یک انسان خوب وباخداانجام بدیم ولی اف برآن انسانهای بی رحم واف بر مسولی وپزشکی دلش برای جنین مریض مظلومی نمی طپد برادرعزیز روزگاري بعضی پزشکان طبابت میکردندولی الان بعضي ها تجارت میکنند یاعلی

  2. من که فهمیدم اون بزرگوار کیه که جان علی رو نجات داده
    هرکه متوجه نشه احتمالا بچه مسجدسلیمان نیست
    درود فراوان بر آن شخص گمنام

  3. خداروشکر که هنوز همچین افرادی توی این شهر موندن و به امثال این بچه کمک میکنند.

  4. من خواهش میکنم از مدیر سایت که اسم این شخص رو بگویند
    یعنی ما نباید آدم های خوب شهرمون رو بشناسیم مجددا التماس میکنم آقای مرادی

  5. خیلی دلم میخواست بدونم اون شخص کیه
    هر کی هست خدا 150 ساله ش کنه که هی انجوری به مردم کمک کنه

  6. خداروشکر حال برادرمون خوب شد امیدوارم علی سرحال و سلامت باشه 
    از اون مسئول با غیرت تشکر میکنم و بهش خسته نباشید میگم بله غیرت بختیاری همینه دمشون گرم  بختیاری هرجا باشه غیرت داره به ایلم افتخار میکنم

  7. من هم فهمیدم اون شخص کیه!
    چون تو مسجدسلیمان اساسا کسی به جز همین یه نفر وجود نداره که خالصا مخلصا درد مردم رو داشته باشه!
    خدا حفظش کنه واسه شهرمون

  8. درود  فراوان بر همچین  مسیولینی
    خدا آبروی این شخص بزرگوار همیشه حفظ کنه

  9. جناب مرادی به نظرم بی انصافی یه که مردم این مسیول رو نشناسند
    خواهش میکنم یه مصاحبه هم با این مسیول در خصوص این موضوع داشته باشید.
    این کار رو نکنید به شدت از شما گله مندم و دیگه خبرها رو از سایتتون دنبال نمیکنم باور کنید جدی گفتم.

  10. جناب مرادی با این مسیول در خصوص این مسءله مصاحبه کنید.

  11. الهی بمیرم براعلی کوچولو
    خداخیرش بده  اون مسول رو

  12. درود به شرف همچین مسءولی
    باعث افتخار شهرید

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.