باشگاه روزنامه نگارانمسجدسلیمان/ فرشید خدادادیان: یکشنبه دوزادهم مهرماه در حالی که با اردشیر صالحپور و قباد آذرآیین و دوستان دیگر مشغول جشن تولد کتاب جدید اردشیر در تالار اجتماعات موزه ملی ایران بودیم، همزمان با رونمایی از یک کتاب،چند خیابان بالاتر یک نویسنده و منتقد ادبی عاشق کتاب روی در نقاب خاک فرو می کشید تا از رنج چند ماهه زندگی توام با بیماری رهایی یابد!یک بچه خونگرم مسجدسلیمانی که دغدغه ای جز دانایی هم نوعانش نداشت.
از بین همه ما، قباد آذرآیین با معرفت تر از همه بود! اگر ما فقط به احوالپرسی از بستگان دور و نزدیک فتح الله بسنده می کردیم، قباد، نماینده شایسته نسل قدیم و با معرفت مسجدسلیمان وقت می گذاشت و سر می زد تا حداقل بی نیاز صدایش را بشنود.
کیست که اهل کتاب باشد و بی نیاز را نشناسد!؟ دنیای مجازی را که جستجو کنیم اولین صفحه ای که بالا می آید نوشته است؛ فتحالله بینیاز (زاده ۱۳۲۷مسجدسلیمان-در گذشته ۱۲ مهر ۱۳۹۴ تهران). نویسنده و منتقد ادبی در ایران.از بینیاز ۱۵ رمان و ۷ مجموعه داستان کوتاه و ۸ کتاب در حوزه نقد و نظریه ادبی منتشر شده است. وی احاطه کاملی بر ادبیات داستانی معاصر ایران داشت و نقدهای ادبی اش بر جامعه ادبی ایران تأثیرگذار بود. داستان های بینیاز عرصه نمود شیوه زندگی و نحوه نگرش طبقه متوسط شهرنشین ایرانی پس از انقلاب بود.
بینیاز نقادانه موضوعات کتاب و کتابخوانی در ایران را دنبال می کرد. وی مدت ها پیش در گفتوگوی دیگری با ایسنا درباره جایگاه نویسنده و ادبیات در بین مردم و همچنین میزان درآمد نویسنده های ایرانی از انتشار کتابهایشان گفته بود؛مردم به شغل نویسندهها نیازی ندارند. باید پرسید چرا چندین و چند هزار نویسنده و شاعر، نمایشنامهنویس، مترجم و منتقد در ایران آمدند و رفتند، اما جز زنده نام ذبیحالله منصوری، تا جایی که من اطلاع دارم، احدی از طریق ادبیات گذران نکرده و نمیکند و همه اهل این پنج عرصه به یاری کار و حرفه ادبی امرار معاش نکردهاند و با شغل و حرفه دیگرشان مثلا مهندسی، حسابداری، پزشکی، کارمندی یا روزنامهنگاری امرار معاش کردهاند و بعضاً هم همسرانشان شاغل هستند یا ارثی به خود آنها رسیده است… آیا میتوان گفت این پنج زمینه، حرفه و کار نیستند؟بدون شک جواب منفی است.پس چرا نمیتوان از آنها کسب درآمد کرد؟با عرض پوزش باید بگویم چون مردم به کار این پنج گروه نیاز ندارند،بر خلاف کار آشپزهای رستوران و آبمیوهفروش ها!؟
فتح الله همواره دغدغه کتابخوانی به عنوان نخستین گام آگاهی را داشت و معتقد بود؛؛پرسید چرا مردم کتاب نمیخوانند تا آن را بخرند و به این ترتیب شمارگان چاپ را افزایش دهند و نویسنده یا مترجم از قبل فروش کتابی خود درآمد کافی حاصل کند.جواب در یک چیز خلاصه میشود؛ مردم کتاب نمیخوانند. فرهنگ کتابخوانی حتی در میان اهل کتاب و قلم مفهوم ندارد و بسیاری از اهالی ادبیات، حتی کتابهای دوستان نزدیکشان را هم نمیخوانند؛
بینیاز در زمینه فروش برخی از کتابها در ایران نیز میگفت؛؛هستند عامهپسندنویسهایی که کتابهای پوپولیستی و ولگاریستیشان که سرشار از کلیشههای عشقی کلافهکننده و رمالی و خرافه و خوابهای آنچنانی است به چاپ چهلم و پنجاهم میرسد،اما با کسب اجازه از خواننده، باید بگویم ادبیات جدی معاصر ایران اینگونه داستانها را «ادبیات داستانی ایران» تلقی نمیکند،بلکه آنها را پاورقیهایی میداند که عمر کوتاهی دارند و مانند صدها هزار اثری که اتحادیه نویسندگان حقوقبگیر شووری سابق و اقمارش چاپ کرده بودند و دهها کتابی که در دهه 30 و 40 ایران چاپ شدند، به مرگی زودرس مبتلا خواهند شد…؛؛
استاد فتح الله بی نیاز از میان ما رفته است و بعد از خاکسپاری اش در قطعه نام آوران بهشت زهرا،علاقمندانش برای تسلیت به خانواده او روز جمعه هفدهم مهرماه از ساعت 9 صبح تا 7بعدازظهر می توانند به خانه این منتقد ادبی در تهران به نشانی خیابان کریم خان،خیابان آبان جنوبی ،کوچه کیوان پلاک ده زنگ سوم مراجعه کنند.
بی نیاز آرزویی جز دانایی مردم نداشت پس بیایید هرکجای ایران یا دنیا که هستیم،برای شادی روحش کتاب بخوانیم!