• امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 22 November - 2024
کل اخبار 12387اخبار امروز : 1
18

نادرشاه بازتاب حماسه ، فاجعه ملی و قیام علی مرادخان بختیاری

  • کد خبر : 19337
  • ۲۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۶

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ قباد باقري: علی مراد خان دلاور مردی از تبار ایل بختیاری و یکی از خیل دلاور مردانی است که در ابتدا به قصد همکاری با نادر به سپاه او پیوسته بود ، وی خیلی سریع توانسته بود خمیر مایه و شایستگی خود را آشکار سازد و در بدو امر به سمت […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ قباد باقري: علی مراد خان دلاور مردی از تبار ایل بختیاری و یکی از خیل دلاور مردانی است که در ابتدا به قصد همکاری با نادر به سپاه او پیوسته بود ، وی خیلی سریع توانسته بود خمیر مایه و شایستگی خود را آشکار سازد و در بدو امر به سمت دهباشیان منصوب گردیده بود که شاید درخور شان جوان طالب نام و فرزانه ای چون او نبود . این یکی از مولفه هایی است که کدورتی از شاه را در دل علی مراد به وجود آورده بود ، مورد دیگری که رنجش خاطر این فرزند بی پیرایه ی کوهساران را بر انگیخت ، در جنگ تاریخی نادرشاه با عبدالله پاشا چغال اوغلی سردار عثمانی است که در آن جنگ دلیر مرد بختیاری ، رشادت، شهامت و جنگاوری درخوری از خود نشان داد . می گویند : او توانسته بود به خزانه ی عبدالله پاشا دسترسی پیدا کرده و مقداری زر سرخ را بدست آورد ، برحسب اتفاق یوزباشی علی مراد از آن موضوع آگاه می شود و ضمن مطالبه ی زر ها ، اورا مورد بازخواست نیز قرارمی دهد ، اما علی مراد مورد اتهام را رد و آن را نپذیرفته بود ، یوز باشی که – سمت بالاتری نسبت به او داشت- ضمن فحاشی ، وی را تهدید و حتی تازیانه هم زده بود . این عمل بر مرد غیرتمند بختیاری  سخت گران آمد و سبب آن گردید تا علی مراد خان به قصد سرکشی بر علیه نادر از سپاه او جدا شده و به همراه عده ای از هواخواهان خود به میان ایل بختیاری مراجعت نماید .از سویی کشور پهناور ایران از ایل های متعددی مانند ایلسوندها «=شاهسوندها» ، ترکمن ها ، کرد ها ، قشقایی ها ،عرب و بختیاری تشکیل گردیده که تاثیرگذاری و اثرپذیری هر ایل در سیاست گذاری نظام حاکم و اداره ی جامعه پیوسته مؤثر بوده است . از این رو قوم بختیاری که یکی از کهن ترین اقوام کشور بشمار می رود ، در طول تاریخ در تمام فراز و نشیب ها پیوسته نقش به سزایی را ایفا نموده و هرجا که تحولی در شرف تکوین بوده بی شک نقش ایل های مختلف مخصوصا قوم تباران بختیاری محسوس بوده است بنابراین در هر پروسه ای از زمان یکی از افراد همین ایل ها با برخورداری از حمایت همتباران خویش اداره ی امور کشور را در دست می گرفت و سلسله ای حکومتی را بنیان می نهاد . بختیاری ها که به مدد موانع طبیعی خاستگاه خود ، از دیر زمان آزادگی و آزاد زیستی را نیز پیوسته در قاموس خود داشتند و به گواه تاریخ آن را نیز تجربه هم کرده بودند ، یکی از بزرگ ترین و کهن ترین ایل های ایران بشمار می روند و علی مراد خان از این قاعده مستثنی نبوده است .بنابراین در بدو ورود مورد حمایت بی دریغ افراد ایل قرار گرفت و دیری نپایید که سپاهی به استعداد بیست هزار نفر گرد وی جمع شدند و بر علیه نادر قیام کردند . علی مراد تا جایی پیش رفت که سکه نیز ضرب کرد ، بر روی بعضی از سکه ها چنین نوشته شده بود : می کنم دیوانگی تا بر سرم غوغا شود  سکه بر زر میزنم تا صاحبش پیدا شودو بر روی دیگرش نوشته شده بود :

علی(ع)، مرادِ مرا داد و بخت یاری کرد به زیر سکه ی من نقره کامرانی کرداز سویی نادر بار ها دستور سرکوبی علی مراد را صادر کرده بود وسپاهیانی به سر زمین بختیاری گسیل داشت ، اما هر بار با شکستی سخت تر از دفعه ی قبل مواجه می گشت ، تا این که ناگزیر خود نادرشاه در اوایل «جمادالثانی ۱۱۴۹ ه . ق» به همراه سپاهیان ورزیده ای از قزوین ، همدان ، لرستان ، خوزستان به «مرکزیت شوشتر»،جزایر چیان «احتمالا استان های ساحلی خلیج فارس» ،کهگلویه و اصفهان .به عبارتی بیش از دو سوم (۳/۲) استعداد نظامی آن زمان به منظور محاصره و دستگیری علی مراد خان به دیار بختیاری اعزام گردیده بودند و پس از ۲ ماه مبارزه و محاصره ، سرانجام علی مراد بخاطر هدف مقدسی که داشت یعنی مبارزه بر علیه ظلم ستمگری ،از عزیزتزین کسان خود یعنی زن و فرزندان خویش گذشت تا آرمان خواهی خود را که همانا آزاد زیستی است با عالی ترین درجه به حافظه ی تاریخ بسپارد ، زیرا تاریخ حافظه ی ملت هاست و اگر این حافظه از بین برود و یا به هر علتی درست ثبت و ضبط نگردد بی شک درک درستی از وقایع و حوادث و رخداد ها را نخواهیم داشت. مگر بخاطر چنین هدف مقدسی نبود که سلطان جلال الدین خوارزم پس از وداع با زن و فرزندانش آن ها رابه امواج پر خروش دریا سپرد و خود سواره بر اسب با شهامت و شجاعت به قلب دریا زد تا شاید روزی بتواند ایران را از تصرف مغول ها نجات دهد . علی مراد نیز «زن و دختران» خود را بدلیل این که مبادا بدست دشمن اسیر و حرمت و عفت آنها مورد تعرض واقع گردد ، کشت . زیرا نادر از انجام چنین کاری ابا نداشت ، خود نیز تسلیم شده و به روش نادری «زجرکش» و نه اعدام گردید! علی مراد خان بعد از کشتن زن و دختران خود ، خواست تا مادرش را هم بکشد ، اما او گفته بود :

مرا نکش زیرا به واسطه ی کهولت سن ، کسی به من چشم طمع نخواهد داشت . شاید پیش نادر شفاعت تورا هم بکنم دکتر رضا شعبانی در کتاب « حدیث نادر شاهی» صص۱۶۱ تا۱۷۵ مینویسد : نادر دستور داد تا دست ها و پاهای علی مراد را از محل آرنج و زانو قطع نموده ، سپس چشم های او را از حدقه در آورده، گوش ها ، بینی و گوشت پشت کمر و سینه اش را بریده . آنگاه خطاب به مادرش که او نیز جزء اسراء بود گفت : «پسرت را به تو بخشیدم»!شیرمرد بختیاری با وجود آن حالت زجرکش آه هم نمی گفت و با زانو ها و بازو ها به این سو و آن سو می رفت و آب طلب می کرد و اصلا به فکر خودش نبود .بلکه پیوسته افسوس می خورد که جوانان و نامداران ایل بدست نادر کشته شده اند . آنچه در این قیام قابل تأمل است ، دستگیری پیرزنی از هواداران علی مراد خان و شکنجه نمودن ویتوسط فرماندهان سپاه نادرشاه آن هم بوسیله ی سیخ های آهنین است تا اورا وادار به نشان دادن پناه گاه علی مراد خان نمایند . دکتر رضا شعبانی به نقل از محمدکاظم مروی در این باره می نویسد : «… دسته ای از سپاهیان خان جان … و کاظم خان قرادغلو قور یساول باشی به حوالی کوه رسیده و پیرزنی را در حال بردن آب مشاهده کردند . اما چون این پیرزن از بیان حقایق خودداری می نموده و به هیچ تمهیدی حاضر به ابراز حقیقت نمی شده است ، مدتی اورا بی خواب نگه داشته اند و هرگاه خواب بر او غلبه می کرد سیخ های آهنین بر بدنشفرو می کردند یا به بدنش می زدند .

چون یک شبانه روز اورا به این وسیله سیاست نمودند ، ناچار به عجز در آمده گفت :علی مراد با عیال و اطفال خود در این جبال می باشد .» از آن پس بود که نادر به منظور تضعیف بختیاری ها ، عده ی زیادی از افراد این ایل را طی دو مرحله به جلای گستره ی خاک خویش مجبور و به تربت جام کوچانید . همچنین عده ای از دلاور مردان خطه ی مردخیز بختیاری را هم در سپاه خود پذیرفت که در خلال نبرد های بعدی نادر در قندهار ، هند ، غور ، گرجستان و داغستان شجاعت های بسیاری از خود نشان دادند . از آن جایی که علی مراد خان پسر نداشت و همه ی فرزندان او دختر بودند بنابراین منحط نگران و متحجران قلم به دست موضوع جاهلیت اعراب بادیه نشین بدوی صدراسلام را نیز بار دیگر تکرار نمودند .

آن چه تأثر اصحاب قلم را بر می انگیزد ، جمله ی زیر است که باید به عنوان غم نامه و نه تاریخ به آن نگریسته شود! دکتر رضا شعبانی به نقل از محمدکاظم مروی ، حاکم مرو ( حدیث نادرشاهی ص ۱۷۱) همچون اعراب صدر اسلام علی مراد خان بختیاری را بعلت نداشتن فرزند پسر «ابتر سفاهت پیشه» نامیده است که به دور از شأن چنین شخصیت فرهنگی است . شایان ذکراست که محمدکاظم مروی ، حاکم مرو و از وابستگان دربار و وقایع نگار دوران نادر شاه بوده ، بنابراین بدیهی است که دیدگاه وی نیز نسبت به معترضان و مبارزان بر علیه ظلم و بیدادگری منفی و از نادر و عملکرد او جانب دارانه دفاع می کرده است . و از فردی با شرایط زمانی ایشان غیر از این هم انتظار نمی رفت . اما دکتر رضا شعبانی چرا جمله ی اورا نقل کرده و نسبت به دلاور مرد بختیاری چنین بی مهری و کم لطفی را روا داشته است؟!از طرفی  این رخداد مهم حیات نادر با توجه به قراین و شواهد به احتمال نزدیک به یقین در حوالی (دژ شهی = دژ شاهی واقع در شمال شرقی دزفول و شرق سد دز «سد شهید عباسپور فعلی ») اتفاقافتاده است و نادر به هنگام جنگ با علی مراد در دژ یا حوالی آن استقرار داشته و پس از دستگیری اوبه شوشتر عزیمت کرده و در قلعه ی سلاسل اقامت گزیده بود . از آنجایی که شجاعت و جنگجویی و دلاوری بختیاری ها با وجود زیست بوم مناسب و با تکیه بردست مایه های خویش وتوانمندی های تباری زبان زد خاص و عام بوده ، آنان که از داریوش ،شاه هخامنشی بگاهِ گذر از دیارشان انعام «باج» می گرفتند و از اسکندر مقدونی که به قصد تسخیر تخت جمشید از پهنه ی دیار آن ها می گذشت دعوی باج خواهی می کردند ، آئیتوخوس سلوکی را در منتهی الیه خاوری به هلاکت رساندند . به هنگام حمله ی اعراب به ایران با وجود پذیرش بار فرهنگی و ایدئولوژی آن «اسلام» حضور فیزیکی آنان در دیار بختیاری دوام چندانی نداشته است . در زمان حمله ی چنگیز و تیمورنیز، وضع بدین منوال بوده ، به قول جرج.ن.کرزن:« آنها بختیاری هارا به حال خود رها کرده بودند .

نبرد های این شیرمردان در طول لشکر کشی های نادر به سایر کشورها مخصوصا فتح قلعه ی قندهار نیز یکی از ماندگارترین حماسه های تاریخ  سر به مهر این ایل ورجاوند به شمار می رود . از سویی مسئولیت هایی که همواره در ارتش ایران از بدو تشکیل حکومت مرکزی و در گستره ی تاریخ به عهده داشته اند که غالب آنها نیز با پیروزی هم قرین بوده ، همچنان که در دوره ی نادری نیز اتفاق افتاده است و مسئولیت های حساس و نقش های خطیری را بر عهده داشته اند و هر فاتحی که از دیرگاه قصد دست اندازی به دیار ماندگار آنها را داشته  یا با شکست مواجه شده ویا اگر موفقیت هایی نیز بدست می آوردند ، به گواه تاریخ دیری نمی پایید که دیارشان را ترک و آن هارا به حال خود رها می کردند . بنابراین نادر با در نظر داشتن روند و رخداد های تاریخی این قوم و حوادثی را که برای خود او اتفاق افتاده بود و اینکه قبول چنین قدرتی با موقعیت و خاستگاه طبیعی صعب العبور برای وی غیرقابل تحمل بود ، از این رو به منظور تضعیف بختیاری ها ، عده ی زیادی از آنها را در دو مرحله به جلای وطن مجبور و به تربت جام کوچانید . دشمنی و بدبینی نادر شاه تنها به بختیاری ها خلاصه نمی شد ، بلکه سایر اقوام ایرانی را نیز در برمی گرفت از جمله : کوچانیدن عده ای از کرد های زنگنه ی کردستان به منطقه ی بختیاری که هم اکنون عده ای از آنها بنام کرد زنگنه در شهرستان باغملک  جانکی و حومه قلعه تل اقامت دارند که با بختیاری ها نیز در آمیخته اند . کوچانیدن عده ی زیادی از ایل افشار که آن ها هم با بختیاری ها مخصوصا شاخه ی چهارلنگ در آمیخته اند و در حال حاضر عده ای از آن ها به نام «گندزلو» یا گندژلو (=بزرگ و فرمانده ی دژ) در شهرستان شوشتر و برخی نیز بنام افشار در دره خزینه «بهبید» بین شوشتر و اهواز مسکن گزیده و عده ای چند تحت عنوان شیرالی ها ساکن شهرستان رامهرمز می باشند . پناهی سمنانی ، در کتاب نادرشاه بازتاب حماسه و فاجعه ی ملی ، صص (۲۹۶-۲۹۷) به نقل از سفرنامه سرهنگ گاسپار دوویل در مورد جور و ستمی که از طرف نادرشاه بر مردم ایران تحمیل شده بود می نویسد :

«… در اواخر سلطنت نادر شاه به هنگامی که مال دوستی و حرص و آزو ستمگری وی درمورد مردم ایران اوج گرفت ، مردم ایران دست به مهاجرت های دسته جمعی بزرگی زدند . در این دورهجنبش های غیر آگاهانه ای برای ترک دهات و شهر ها و فرار از چنگ جبر و ستمگری که بی رحمانه چشم به هست و نیست و جان و مال مردم دوخته بود به میان آمد ، هم امروز بین تبریز و سلماس ، از سه ؛ چهار شهر بزرگ واز آن جمله : تسوج که سابقه چهل تا پنجاه هزار سکنه را داشته است،بیش از سه ،چهارخانه ی نیمه مخروبه باقی نمانده است .» همان اثر صفحه ی ۲۹۷ به نقل از لکهارت نیز به کوچ دادن های اجباری نادر شاه اشاره داردو می نویسد : « عشایر و قبایل به خاطر لشکر کشی های نادر و نقشه های جنگی او بیشتر از همه گرفتار دربدری و نا به سامانی شدند . در سال (۱۱۴۳/ه.ق) به فرمان نادر ، پنجاه تا شصت هزار نفر از عشایر آذربایجان و عراق و فارس به خراسان کوچانیده شدند … در سال (۱۱۴۵) شصت هزار خانوار از ابدالی های هرات مجبور به کوچیدن به حوالی مشهد و دامغان گردیدند . در همین سال ، سه هزار از بختیاری های هفت لنگ به خراسان تبعید شدند .

نادر در سفر خود به تفلیس در سال (۱۱۴۵) با تنبیه گرجی ها که نافرمان شده بودند ، شش هزار نفر از آنها را به خراسان تبعید کرد و بالاخره در سال (۱۳۴۹/ه.ق) شورش بختیاری هارا خوابانده ، ده هزار نفر از آن ها را به تربت جام خراسان فرستاد . همچنین نادر پس از حمله به نخجوان و قتل و غارت بی رحمانه ، همه ی مردان سرشناس را کشت ،چشم های آنان را در آورد و زنان و فرزندان آن ها را…..بنابراین اوهام و ظلم و بیداد گری و کوچ های اجباری در دوران نادری کم نبودند ، از این رو پرداختن به همه ی آنها از حوصله ی این مختصر خارج و مجال بیشتری را طلب می نماید .

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=19337

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.