• امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 22 November - 2024
کل اخبار 12387اخبار امروز : 1
8

در زادروز سيد شعر ايران
شاعر «نامه‌ها» و »نشانی‌‌ها» ۶۲ ساله شد/ حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن!

  • کد خبر : 26811
  • ۰۱ فروردین ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۵

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان- یکم فروردین ماه سال‌روز تولد سیدعلی صالحی است، شاعری که خیلی‌ها او را با «نامه‌ها» و »نشانی‌ها» و صدای زنده‌یاد خسرو شکیبایی می‌شناسند. سیدعلی صالحی، متولد یکم فروردین ۱۳۳۴، در مرغاب از توابع مسجدسلیمان است. شعر او در دوره‌های مختلف همیشه علاقه‌مندان زیادی داشته و از پرمخاطب‌ترین شاعران در دوره معاصر […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان- یکم فروردین ماه سال‌روز تولد سیدعلی صالحی است، شاعری که خیلی‌ها او را با «نامه‌ها» و »نشانی‌ها» و صدای زنده‌یاد خسرو شکیبایی می‌شناسند.

سیدعلی صالحی، متولد یکم فروردین ۱۳۳۴، در مرغاب از توابع مسجدسلیمان است. شعر او در دوره‌های مختلف همیشه علاقه‌مندان زیادی داشته و از پرمخاطب‌ترین شاعران در دوره معاصر به شمار می‌رود. به تایید بسیاری، شعر صالحی هم مخاطب عام را جذب می‌کند و هم برای مخاطبان تخصصی، حرف برای گفتن دارد. سیدعلی صالحی تاکنون مجموعه شعرهای متعددی را با مراکز نشر معتبری همچون نگاه،‌ چشمه، مروارید و … روانه بازار کتاب کرده است. مجموعه آثار این شاعر نیز در سه جلد (هرجلد هزار صفحه) در نشر نگاه منتشر می‌شود و هرجلد چند نوبت چاپ را تجربه کرده است.

«سید» سایه پربرگی است

فیض شریفی، شاعر، منتقد و نگارنده مجموعه کتاب‌های «شعر زمان ما» در یادداشتی صمیمی درباره صالحی نوشته است:

«می‌گفت: بمان فیض جان! کجا می‌روی. بیا توی کلاس حرف بزن. مگر من می‌توانم، می‌توانستم بگویم نه. ..چه خاک است و خاکستر

صندلی خود را به من می‌دهد و نمی‌داند من هیچ‌وقت توی کلاس یک‌جا بند نمی‌شده‌ام و نمی‌پذیرفتم. هرکس جای خود را دارد.

به خصوص سید عزیز که امروز بر سر شعر ایران حکومت می‌کند. شاعری که هرچه بگوید زیباست. زیباست و صبور و به من چایی می‌دهد. می‌داند جنوبی عاشق چایی‌ست و یک سایه حتا اگر آن جا سایه فعالی نباشد.

سید سایه پر برگی ست. همین حضور صرف او کافی ست. هوایت را دارد و دارد به من می گوید باز هم بمان و پا به پا می کنم ولی تهران دیگر آن تهران همیشگی نیست. خودش را که می بینم بعد از خداحافظی مثل رودهای اوایل اردیبهشت راه می رود از کنار من و می گوید: نامردی اگر بیایی و سراغی از من نگیری.

و راست می گوید. دیگر نمی توان دروغ گفت. با این فضای مجازی. اگر یک ساعت بیایی هزار کامنت می گذارند و رسیدن به سید هم گاهی سخت می شود. در این خارزار فراموشی سعادت بزرگی ست که سید به یاد توست. همه او را دوست دارند. تمام شاگردهای سید از پیر تا جوان او را دوست دارند.

سخن گفتن از سید علی پناه صالحی کار حضرت فیل است. نمی دانم چرا او به من اعتماد دارد. دست هایش تا کناره بازو بالا می کشد و می گوید: من رگ ندارم که کمی از آن را به این قلب بی پیر وصل کنم.

به او می گویم: این قدر خونت را در بستر رگ های شعرت میز لامصب! طرف می گوید شعر صالحی را خواندم به جهان برگشتم. (به جان تو راست می گویم). حالا اگر امکان دارد تا من به شما کمی رگ بدهم. من هم جنوبی ام. خونم به تو می خورد.

می رود پول چایی مرا هم حساب کند. نمی گذارم. در این درگیری و مصاف نابرابر مقداری پول بر زمین می ریزد. اسکناس ها خیس است.

آن را بر می دارم. می رود بیرون. می گویم هیچ وقت اسکناس های من خیس نمی شود. این ها مال من نیست. می گوید مال تو…

فیض جان! اگر من بروم چه کسی پیگیر کار من خواهد بود؟ تو … مگر می شود سید برود. او همیشه زنده می ماند. مثل باد می رود. پس من کجا بروم؟»

سال‌ها پیش سروده‌های سیدعلی صالحی با صدای زنده‌یاد خسرو شکیبایی، ماندگار شد؛ میراثی که به صورت آلبوم‌های دکلمه منتشر شدند. از میان قطعات این آلبوم، یکی از شعرها بیشتر از دیگر قطعات خاطره‌ساز است:

سلام!

حال همه‌ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خواب های ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!

بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد

باد بوی نام های کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه،

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن!

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=26811

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.