باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان/ محمد رضا کرمزاده: بدون شک اگر خود را معرفی کنم مرا خواهی شناخت،درست است که اکنون سالهای سال است که در زندان بسر می برم و در طول دوران حبس وگذران عمرخود و قبل از اینکه خون در رگهایم خشکیده شود و تبدیل به یک جسم بی جان اما با نام و نشان شوم حدود دو دهه استعمار پیر از ثمره وشیره جانم چه بهره ها که نبرد و بانی و باعث عمران و آبادانی آن سرزمین های دور دست شدم.
تاریخ تولد من آنگونه که درشناسنامه ام امده وگفته اند صبحگاه خرداد ۱۲۸۷می باشد،تولد من هم خود داستانی شنیدنی از لبخندها وگریه های پی درپی داشته است که شاید اگر عمری بود روزی آنرا با قلم شکسته ام به نوشتار در خواهم اورد.اری درحالی که مته حفاری آخرین ضربه هایش را برسنگ سخت مخزن آسماری وارد می ساخت وشاید اگر یک دقیقه دیگر تولد من عقب می افتاد شاید دستور توقف صادر می شد و من هم متولد نمی شدم وامروز اینهمه شرمنده مردمان شهرم واستانم نبودم،اماناگهان درعمق ۱۱۸۰پایی درحالی که همه امیدها درحال نا امید شدن بودند من متولد شدم و چاه فوران کرد و باتولد من اساس صنعت نفت ایران وخاورمیانه نهاده شد و مسجدسلیمان خاموش پس از چندین سده این شهرنخستین پارسیان (پارسوماش)حیات دوباره ای یافت.
اگربخواهی بگویی که مرا نمی شناسی و هنوز بجا نیاورده ای کم لطفی کرده ای،چرا که من اولین در خاورمیانه ام،آری اگرچه از گفتن ومعرفی خود گاها شرم دارم آنهم به این دلیل که با تمام آوازه و یال وکوپالی که داشته ام با تمام هم زادهایم که بیش از ۳۰۰حلقه بوده و بعضا هنوز هم هستند اما نتوانسته ام کمترین خدمتی به شهرم داشته باشم و”با شرمندگی می گویم که من چاه شماره یک مسجدسلیمان هستم”
شرمنده ام چون می بینم نرخ بیکاری در شهرم مسجدسلیمان بیداد میکند وجوانان وخانواده هابه ستوه در امده اند و روز به روز طناب بیکاری بر گردن انها تنگ تر می شود،شرمنده ام که ساکنان شهرم روی دنیایی از گنج سالهاست که نشسته اند اما دنیایی از درد و رنج دارند،شرمنده از این هستم که هنوز برخی محلات این شهر از گاز شیرین محرومند،شرمنده از اینکه هنوز فاضلابها در کانال های رو باز در سطح شهرجاری هستند،شرمنده که هنوز آب رسانی به برخی از محلات باتانکر صورت می گیرد،شرمنده از این که هنوز عقرب زدگی در گوشه وکنار شهرم باعث مرگ می شود و هنوز برای مداوا ودرمان مردمانم باید به شهرهای هم جوار بروند،شرمنده که هنوزدانش آموزان معصوم مدارس شهرم به دلیل نداشتن امکانات سرمایشی وگرمایشی مناسب درعذابند،شرمنده که شهرک صنعتی شهرم خاموش وسوت کور است به جزیکی دو کارخانه،شرمنده از اینم که فازاول کارخانه آلومینیوم از اسفند۹۵آماده افتتاح است اما زیر ساختهایی چون” برق “گاز” آب “که دولت باید مهیا می کرده هنوز روی زمین مانده است وبا این مرام و همراهی مسئولین شاید بنیاد مستضعفان از کلنگ زدن فاز دوم منصرف شوند،شرمنده که هنوز برای سالها توقف در راه اندازی پتروشیمی جواب قابل قبولی نیافته ام هر چند خدایی دوسالی است با همت بلندی پای کار امده اند امید دارم سایه این همت بلند کوتاه نشود و هرچه زودتر به بار بنشیند،چرا که به ان امید ودل بسته ایم اری شرمنده از اینم که هرچند وقت یکبار به جهت استاندارد نبودن جاده های مواصلاتی بین شهری شاهد مرگ ومیر عزیزانی ازدیارمان هستیم،شرمنده از این که بواسطه گرد وغبار نفس های مردمان استانم به شماره افتاده اما با تمام این اوصاف که مردم استانم که هوایی برای نفس کشیدن نداشتن هوای آقای روحانی را داشتند.
آری من بجای همه آنانی که در تحقق رفاه وآسایش مردمان این دیار کوتاهی کرده اند امروز می گویم شرمنده ی تک تک شما هستم،هرچند که از ابراز شرمندگی من دردی از دردهای دیارم مدوا نمی شود اما شاید این شرمنگی وعذر خواهی من باعث شود برخی از مسئولین از خواب بیدارشوند، و راه وروش خود را عوض کنند و بجای گفتار درمانی عمل کنند و با تلاشهای شبانه روزی و کار جهادی چرخ تولید و اشتغال را به حرکت در آورند.بگذریم داشتم می گفتم که سالهای سال است که از ملاقات کننده و بازدید کننده محروم شده ام و من را از کمترین شانس جبران کوتاهی گذشته ام محروم کرده اند و نمی دانم به حکم کدام قاضی و در کدام دادگاه اینچنین حکمی برای من مادر مرده صادر شده است که باید در حصر باشم ومحروم ازتنها دلخوشی خودم وشاید تنها تسکین دهنده دردها و رنج های روا شده بر این دیار یعنی بازدید از آن تنها بازمانده از آن جسم وجان نامدار(آثار باقی مانده از اولین چاه خاورمیانه)باشم وگرفتن یک عکس یادگاری و یا چند دقیقه تصویر برداری از کنار قبر و آرامگاههم بواسطه درب نرده ای وماموران حراست کاملا منضبط و مقید به قانون که حرف آنان یک کلام است”ورود ممنوع”عکس برداری ممنوع مگر با اجازه…هیچ فرقی هم ندارد همشهری باشی ویا از کشور و دیاردیگری آمده باشی،توریست باشی و یا خسته دلی که برای تجدید خاطرات تلخ وشیرین خود نزد من آمده باشی ای کاش این حکم محدویت ومحرومیت
از بازدیدکنندگان من دردادگاه تجدید نظری شکسته می شد،ای کاش بالاخره این طلسم را می شکستند.اصلا من اعتراض دارم این حکم در دادگاه صالح ی صادر نشده است.سالهاست منتظرمانده ام که من هم مانند خیلی از آثار تاریخی،صنعتی،فرهنگی کشورم مانند تخت جمشید،طاق بوستان،بیستون،عالی قاپو،سی وسه پل،ارگ کریم خان،نقش رستم و…که شاید ارجی به من گذاشته شود مگر من چه چیزی کمتر از این آثاردارم ای کاش روزی می امد که نه تنها این طلسم شکسته می شد بلکه همتی می شد و راهنمایی درکنار من ویا بهتر بگویم در کنار آن نگهبان و مامور حراست قرار می گرفت و تاریخچه ای از زندگی وحیات پر فراز ونشیب من را برای هر بازدید کننده ای بازگو می کرد شاید این کمترین انتظارمن وهر توریستی از مسئولین و هیئت مدیره نفت شهرستان تا شخص وزیر نفت باشد.نه اینکه پیر و سالخورده شده ام داشتم فراموش می کردم که بگویم در کنار سلول من زندانیان دیگری بنام کارخانه گوگرد سازی معروف به جی پی(این کارخانه که بمدت بیش از ۵۰سال روزانه ۱۵۰ تن گوگرد جامد تهیه و به خارج از کشور و بخشی هم به پالایشگاه آبادان و کارخانجات پتروشیمی به منظور تهیه اسید سولفوریک صادر می کرد.
کارخانه تقطیر نفت این زندانی هم مدت بیش از پنجاه سال روزانه ۶۰ هزار بشکه نفت سبک مسجدسلیمان را تقطیر به محصول سبک و مازوت تبدیل میکرد و محصول سبک آن شامل مخلوطی از بنزین و نفت سفید و گازوئیل بود که توسط خط لوله به پالایشگاه آبادان ارسال می شد و محصول سنگین آن مازوت که شامل مشتقات قیر و روغن بود.واحد تولید گازوئیل این زندانی هم روزانه ۵۰۰ بشکه نفت سبک را به بنزین و گاروئیل تبدیل می کرد و واحد بهره برداری شماره ۹ بی بیان نام زندانی دیگری است که از ۹۰ سال پیش تا کنون مشغول بکار بوده و کارش تفکیک گاز از نفت بوده و این زندانی هنوز نیمه رمقی در وجود خود دارد و روزانه ۳۰ هزار بشکه نفت را تفکیک میکند، هر چند از بوی گاز متساعد شده این کارخانه مردم منطقه بی بیان کلافه شده بودند اما به همین بوی گاز و با تمام عوارضش انس گرفته اند.
آری زندانی دیگری بنام کارخانه تولیدی برق تمبی است که در نوع خود بی نظیر است.از آنجا که نام آنان در فهرست زندانیان صلیب سرخ نیست لذا کمترین نامی از آنها برده نمی شود و مظلومیت آنان بیشتر از من است.ای کاش نیم نگاهی به سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ خورشیدی می شد که تا چشمها به فهرست دراز و طویل توریست های داخلی و خارجی و شخصیت ها و مقامات مختلف داخلی و خارجی می افتاد که از این خطه و سرزمین بازدید می کردند اما چه شد که مسجدسلیمان کم کم از فهرست و ذهن توریست های داخلی و خارجی با این همه استعداد و صنایع گردشگری حذف گردید.یه سرحرف من این است چرا باید به گونه ای رفتار کنیم که نسل های حاضر و آینده و توریست داخلی و خارجی را از دانستن و بازدید آثار بجامانده از صنعت نفت محروم می کنیم وحق هر شهروندی می باشد که در محل نخستین چاه نفت خاورمیانه،تاسیسات بی بیان مانند کارخانه تولید گوگرد -کارخانه تقطیر نفت-واحد تولید گازوئیل و نیز کارخانه برق تمبی که هر کدام در نوع خود اولین مورد در کشور و بعضا در خاورمیانه هستند حضور پیدا کند.امید وانتظار است نسبت به راه اندازی پارک موزه صنعت نفت مسجدسلیمان ازسوی مسئولین ارشد وزارت نفت اهتمام ویژه ای بعمل اید و این پروژه عقیم مانده در اولویت برنامه های عمرانی این وزارت خانه قرار گیرد.
آری من در طول این ۱۰۹سال حبس وقت زیادی برای فکر کردن داشتم چه روزها وشب هایی که بیدار ماندم و به این فکرمی کردم که چرا شهرمن مسجدسلیمان وحتی فراتر از ان استانمان خوزستان باید اینهمه محرومیت داشته باشددر نهایت به این جواب ها می رسیدم بعضا مسئولین خوب وپیگیری بر زمام امور استان وشهرمان حاکم نبوده اند،درانتخابهایمان بعضا درست عمل نکرده ایم،واما قطعی ترین جواب این است چون در این دیارفرهنگ مطالبه گری وخواستن بسیار ضعیف وکم رنگ بوده است؟آری همه این بلاها که برسرما آمده به خاطر این بوده که روحیه مطالبه گری نداشته و نداریم وبعد اسمش را گذاشته ایم نجابت وقانع بودن!شهرزمانی پیشرفت خواهد کردکه از مشارکت وپرسشگری شهروندان برخوردار باشد،مطالبه گری وخواستن یکی از بهترین ابزارهای جلوگیری از انحراف خود جامعه است،مطالبه گری همچون خون تازه ای است که می توانددر شریانها ورگهای خشکیده دیاری به حرکت دراید ونتیجه آن توسعه وعمران وآبادانی باشد،بامطالبه گری است که افراد وجامعه به حقوق خود خواهند رسیدبایدشیپور خواستن به صدا درآید،بایدمحکم و با اراده از هر تریبونی واز هر حنجره ای حقوق بر زمین مانده را باید فریاد زد، نباید درمقابل وعده های دورغ این مسئول وآن مسئول خاموش وساکت بود،آنانکه با شعارهای زیبا ا زمن وتو رای گرفته اند موظف هستند امروز و فرداها هر روز پاسخ گو باشند آنوقت که زمان رای گرفتن بود صحبت از ما می توانیم بود و اگر بگویند نمی شود و یا نمی توانیم نباید سکوت کرد،انهاموظف هستندو باید دردها را بدون لکنت زبان بدون محافظه کاری بدون مصلحت اندیشی های شخصی وگروهی فریاد بزنند و بدنبال راهکار وچاره باشند،اری من می خواهم پس از حصر به هر بازدید کننده ای بگویم باید مطالبه گر باشیم به امید روزهای خوب.