باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان- کاروان رهروان راه شهدا هیئت فرهنگی مذهبی رقیه بنت الحسین(ع) و پایگاه حمزه سیدالشهدا(ع)مسجد صاحب الزمان(عج)با خانواده شهید شهید قیصر لیمن دیدار کردند. به گزارش سایت خبری باشگاه روزنامه نگاران مسجدسلیمان شهید لیمن در سال ۱۳۴۱در روستای سلطان آباد از توابع شهرستان مسجدسلیمان به دنیا آمد. شهید در دوران ابتدایی با همسالان خود از روستای سلطان آباد حدود ۶کیلومتر پیاده طی می کرد تا به مدرسه برود. شهید لیمن بعد از پایان دوره راهنمایی با برادر بزرگ ترش اسحق لیمن در ارتش ثبت نام کرد. پس از قبولی و طی دوره ی کارآموزی در سال ۵۶ شروع به مبارزه علیه نظام استبدادی شاهنشاهی کرد و در این راه سه مرتبه دستگیر شد. با پیروزی انقلاب اسلامی ارتش به دستور حضرت امام(ره) فعالیت خود را آغاز کرد و این شهید بزرگوار به لشکر آمادگاه ۵۴۱ مشهد اعزام شد . با آغاز جنگ تحمیلی او برای دفاع از انقلاب اسلامی، خاک، ناموس و شرف ایران به جبهه رفت…
برادرش عباسقلی لیمن می گوید: در تاریخ ۲۳/۸/۶۲ قرار بود این شهید بزرگوار برای تدارک عروسی اش از مشهد به خوزستان بیاید. قیصر گفت: اگر رفتم خوزستان شهید می شوم… مادرم می گوید: شهید آمد بالای سرم گفت: حلالم کن مادرجان به دلم افتاده است این برنج و گوسفند عروسی هزینه عزاداری ام می شود. امشب خبر شهید شدنم را برایت می آورند. آن روز به طرف دوکوهه حرکت کرد و بر اثر ترکش بمب باران هواپیماهای دشمن در تاریخ۸/۳۰ /۶۲به درجه رفیع شهادت نائل شد…
شهید قیصر لیمن دوست داشت در راه خدا و انقلابش شهید شود. همیشه دعا می کرد با افتخار شهید شود. او دل بسته انقلابش بود و خود را سرباز امام امت می دانست و به خانواده سفارش می کرد فریب دشمنان انقلاب را نخورند و به خواهران سفارش می کرد حجابتان را رعایت کنید، حجاب داشتن مثل تیری است به قلب دشمن، ما تنها با عراق جنگ نمی کنیم بلکه با چندین کشور در حال جنگ هستیم. ما خدا را داریم، دشمنان انقلاب با تمام امکانات مدرن دارند به بعثی ها کمک می کنند اما ان شاءالله شکست خواهند خورد…
در وصیت شهید لیمن به مادر خود این طور نوشته شده است: مادر جان در مرگ من شیون نکن و گیسو نبر. باید افتخار کنی که مادر شهید هستی در جای دیگر نوشنه است: پدرجان به تو افتخار می کنم که با رنج و مشقت امور زندگی را اداره می کنی تو زحمت و مشقت های زیادی کشیدی. در سرما و گرمای عرق ریختی تا ما را بزرگ کنی… بوسه بر دستان تو می زنم پدرجان حلالم کن…