• امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 22 November - 2024
کل اخبار 12386اخبار امروز : 0
14

عشق به حسین، عشق به خوبی‌ها

  • کد خبر : 3874
  • ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۷:۰۴

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ جمشيد جليلي: به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری محرم و به بهانه زیارت عتبات عالیات و حضور پرشور ایرانیان در بارگاه ائمه اطهار در کشور عراق پس از ظهور اسلام و هجوم اعراب به سرزمین پهناور ایران طولی نکشید دست‌های تسلیم و تعظیم ایرانیان بالا رفت. زانوها به رکوع خم شد و […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ جمشيد جليلي: به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری محرم و به بهانه زیارت عتبات عالیات و حضور پرشور ایرانیان در بارگاه ائمه اطهار در کشور عراق پس از ظهور اسلام و هجوم اعراب به سرزمین پهناور ایران طولی نکشید دست‌های تسلیم و تعظیم ایرانیان بالا رفت. زانوها به رکوع خم شد و سرها به سمت سجده‌اش بر خاک رسید. این اطاعت و ایمان از روی ترس از تیزی شمشیرهای پابرهنه‌های اعراب نبود. که اگر چنین بود پس از پایان حمکرانی آنان می‌بایست شال‌های ایمان از کمرهای اعتقاد گشوده می‌گشت و امروز نام و نشانی از آن در این سرزمین دیده نمی‌شد. از طرفی شمشیر آنان برنده‌تر و بی‌رحم‌تر از برهنگی تیغ غضب مغولان و سیطره‌ی طولانی‌شان بر ایران نبود که نتوانستند آثار کوچکی از فرهنگ و دین خود را بر جای بگذارند.

آن‌چه در این میان برجسته می‌نماید این است که بر خلاف اعراب که قبیله‌پرستی ناشی از جهل و عقب‌ماندگی سال‌ها بر ده‌کوره‌ی ذهنشان حکمرانی می‌کرد و ایرانیان را با معنایی توهین آمیز، عجم، یعنی مسلمان غیر عرب می‌دانستند، ایرانیان اولین قومی بودند که با پشتوانه‌ی تمدنی چند هزار ساله مرزهای جغرافیایی را با دوربرد نگاه نیک، پاک کرده و با نادیده گرفتن حس مردود ناسیونالیستی که هنوز هم غبار نوع نازیسم هیتلری‌اش بر چهره‌ی جهان روشن‌فکر امروز نشسته است، تفکر ساختار شکن خود را در آیینه‌ی صاف اسلام مشاهده کردند و حتی پس از قبول قلبی آن، عصاره‌اش را جدا کرده و سینه‌ها را به ضریح حقانیت خانواده‌ای ساده و صمیمی از جنس خود، همیشگی، دخیل بستند.

در واقع ایرانیان خانواده‌ی اسلام را از چنگ جهالت اعراب درآوردند و آن را در نگاه و اندیشه‌ی خود صیقل زدند. اگر چنین نبود بعدها کوله‌های شبانه‌ی نان حضرت علی(ع) بر گرده‌ی شعر شاعران ایرانی حمل نمی‌گشت و کوه عشق نامش بر شانه‌ی پهلوانانش نمی‌چرخید و سر بریده‌ی فرزندش بر دهان بلند آزادگانش فریاد نمی‌شد. تکه شوره‌زاری به نام کربلا در عمق تراژدی دردآورش به صورت دماوندی بزرگ بر سینه‌ی سرزمین سبز اسلام خودنمایی می‌کند.

در باور ایرانیان قبل از اسلام، جهان متشکل از دو نیروی شر و خیر یا تاریکی و روشنایی‌ست که مدام در مقابل هم قرار گرفته‌اند. اگر از دریچه‌ی این زاویه به تماشا بنشینیم، واقعه‌ی عاشورا نمونه‌ای مشخص و نمادی زمینی و عینی از مقابله‌ی این دو نیرو در برابر هم است. آن طرف لشکری عظیمي ست. این‌طرف سپاهی کوچک‌ِ بلند. آن‌سو سیرابی ستم. این‌سو مظلومیت و تشنگی و آن ‌سمت مردانی نماینده‌ی رذالت و نامردی و این سمت زینب، زنی تنها، نماینده‌ی استقامت و مردانگی. زنی تنها که پس از پایان نبرد، کربلایی به وسعت تمام زمین بر شانه‌هایش گُر گرفته‌بود و یک تنه چون کوه در مقابل تند‌باد ستم ایستاد و تاریخ، تکان خوردنش را به چشم ندید. حسین در تاریکی عبایش را بر سر می‌اندازد و افسار اختیار ماندن یا رفتن را به دست یارانش می‌سپارد. تشنگی کودکان تاب سکوت را از پاهای ابالفضل می‌گیرد و سینه‌‌ی لشکری عظیم را از هم می‌شکافد و خود را به علقمه می‌رساند تا با دست‌های بریده‌اش عطش کودکان و مظلومیت سرخ خانواده‌اش را بر بلندای تاریخ فواره کند.

آری این سپاه اندک روشنایی است که باز بر سپاهیان بزرگ تاریکی پیروز می‌گردد و این سر بریده‌ی مردی عرب است که مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و صدای خونین پیروزی‌اش دور سرِ زمین به چرخش درمی‌آید و امروز پس از ۱۴۰۰ سال دست‌ها در ماتمش سینه می‌کوبند و زنجیرها به شانه‌های کز کرده فرود می‌آیند. اگر حق با حسین نبود صدای کشته شدنش از شن‌های سوخته‌ی کربلا فراتر نمی‌رفت هم‌چنان که شاید شبیه نبردش بارها در گوشه‌های جهان تکرار شده‌است اما صدای خاموش شدنش حتی پلک توجه تاریخ را تکان نداده‌است. بهترین شاهد مظلومیت و حقانیت حسین و یارانش چیزی جز آینه‌ی زلالِ وجدان مردی به نام «حر» نیست که ماندن در کنار سپاهی بزرگ و زنده ماندن حتمی، نمک بر زخم وجدان آزاده‌اش پاشید و مرگ حتمی در کنار حقیقت جاودانه‌ی حسین را برگزید.

آری حسین مردانه جان باخت تا امروز من آزادگی‌اش و انسانیت‌اش و فلسفه‌ی قیامش را دوست بدارم و مادرم نذرهایش را به پای کرمش بریزد و پدرم با یادش آب بنوشد و برادرم بی‌گناهی‌اش را به خون گلویش سوگند بخورد… عشق به حسین نه عشق به یک انسان خاکی، بلکه عشق به خوبی‌ها و عشق به آزادی‌ست همان‌چیزی که او برایش جنگید و انسان در مسیر تاریکِ بودنش، مدام روزنه‌ی روشنش را جست‌وجو کرده‌است.

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=3874

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.