عدم توزیع مناسب امکانات؛حیف و میل بیت المال و اختلاس های متعدد و نجومی؛ موجب کمرنگ شدن عدالت اجتماعی و تقویت حس آزار دهنده تبعیض می گردد.
رویش زاگرس/ محمدرضا مکوندی: موسسه گالوپ که یکی از معتبرترین موسسات نظرسنجی در جهان است؛ در گزارش سالانه ٢٠١٧ خود از احساسات جهانی، مردم ایران بهعنوان عصبانیترین مردم جهان معرفی کرده است.
این گزارش با مطالعه از وضعیت ١۴٢ کشور جهان نتایج را اینطور منتشر کرده است که مردم ایران با ۵٠ درصد جمعیت عصبانی، سپس عراق و سودانجنوبی عصبانیترین کشورهای دنیا معرفی شدهاند.
البته رتبه دیگری هم در سطح جهان داریم! بر اساس میانگین آمارهای نشاط اجتماعی که از سوی سازمانهای معتبر بینالمللی ارایه شده، ایران جزو کشورهایی است که نشاط و شادی درآن رخت بربسته است و در میان ١٨۵ کشور بعد از عراق دومین کشور غمگین جهان هستیم.
دو رتبه نگران کننده ملت غمگین و عصبانی! البته خیلی هم نیازی به آمار جهانی گالوپ جهت پی بردن به رتبه ایران در رده بندی احساسات نیست! چرا که نگاهی به واقعیات و اخبار از وقایع و حوادث و مشاهدات روزانه ما را مطمئن به داشتن رتبه برتر به عنوان عصبانی ترین و افسرده ترین کشور می کند!
علت برهم خوردن تعادل روانی اجتماع چیست؟
دلایل مختلفی وجود دارد مشکلات عدیده اقتصادی؛ تورم روز افزون؛ بیکاری گسترده؛ گرانی های بی حساب و کتاب عدم توازن درآمدها و هزینه های خانوارها و تنگناهای معیشتی شرایط و ناکارآمدی های خاص سیاسی و اجتماعی این وضعیت اسفبار را رقم زده است.
نگاهی به حجم بسیار سنگین پرونده های انباشته شده در محاکم قضایی؛ درگیری های خشن به بهانه های پیش پا افتاده؛ سرقت های خشونت آمیز خیابانی که فقط روزانه حدود ۱۶۰۰ نزاع منجر به ضرب و جرح طرح شکایت شده و در پزشکی قانونی ثبت میشود.؛ که البته نزاع های بیشماری به اصطلاح خشونت پنهان مانند اختلافات خانوادگی و زد و خوردها افراد و هتاکی ها منجر به طرح شکایت نمی شود.
آسیب های اجتماعی در جامعه ایرانی روند رو به رشدی را همواره سیر می کند
آمار بالای طلاق و کاهش شدید ازدواج ؛ کاهش سن سرقت و اعتیاد و فحشا؛ قتل های فجیع همچون جنایات تکان دهنده ای چون اسید پاشی بریدن سر همسر با خنده؛ قتل فجیع پدر و مادر؛ از کوره در رفتن خواستگار ناامید که جواب رد شنیده و خانواده دختر را به گلوله بسته همه و همه بیانگر گسترش شدید خشونت در جامعه ایرانی است. البته یکی از این جنایت های فجیع اگر در غرب رخ دهد بیانگر زوال جامعه غربی است.
جامعه ای که به علت پیامدهای زیانبار تحریم ها؛ شرایط نامناسب اقتصادی و سیاسی و اجتماعی؛ بیکاری و گرانی کمرشکن همواره موج شدید اضطراب و استرس را بیش از پیش در خود دارد؛ طبیعی است که این جامعه تعادل خود را از دست می دهد و به شدت مضطرب؛ بدبین و پرخاشگر می شود.
خروجی این روحیه پرخاشگری؛ واکنش های قهری و توسل به خشونت افراد جامعه با هر دلیل و بهانه پیش پا افتاده و ارتکاب رفتار قهری و خشن خارج از اراده و کنترول است.
یک سوء تفاهم معمولی به راحتی به یک جنایت تبدیل می شود چرا؟ سیستم آموزشی هم از مقصران این وضعیت است؛ در سیستم آموزشی، آموزش مهارت های زندگی از قبیل کنترل خشم و اضطراب و آموزش حل مشکل چندان جدی گرفته نمی شود فرد نمی داند در یک موقعیت قهری چون مجادله چگونه مشکل را حل کند و نمی داند با کنترل خود و فقط با یک عذر خواهی ساده یا کمی مدارا می تواند سوء تفاهمی ساده را ختم به خیر کند و نیازی به ضرب و جرح و قتل نیست!
در جامعه ما پدیده نامیمون دیگری هم رشد قابل توجهی یافته است. مقوله ( اعتماد) در جامعه ایرانی جای خود را به بی اعتمادی داده است و به پایین ترین سطح خود رسیده است. مطابق پژوهش های انجام شده حداکثر فقط ده درصد افراد جامعه به هم اعتماد دارند!
در چنین اجتماعی مردم به همدیگر اعتماد ندارند و نگاه توام با بدبینی دارند. هر خبر ولو مثبت با بدبینی ناشی از بی اعتمادی همراه می شود. یکی از دلایل اساسی تخریب دیوار اعتماد در جامعه ایرانی وعده و عیدهای غیر واقع دستگاه ها و مسئولین در بهبود شرایط و عملکرد هایی است که در زندگی واقعی مردم نمودی ندارد.
بیگانگی جامعه عصبانی و غمگین ایرانی بانشاط و شادی نتیجه عملکرد ناموفق نهادهای متعدد دست اندرکار است که بدون توجه به ذائقه جامعه فعالیت دارند.
محدودیت در برگزاری جشن ها و تجمعات شادی بخش؛ مسابقات و برخوردهای سلیقه ای و کمبود زیرساخت ها؛ فعالیت های خالی از نشاط هنری و فرهنگی و در دوساله اخیر بیماری مرگبار کرونا و تعطیلی اجباری بسیاری از فعالیت های خانوادگی و اجتماعی و… موجب رخت بربستن شادی و نشاط از جامعه ایرانی شده است
جوان برای تخلیه انرژی هیجانات خود نیاز به بستری مناسب دارد
عدم توزیع مناسب امکانات؛ حیف و میل بیت المال و اختلاس های متعدد و نجومی؛ اخبار برخورداری اقلیتی از زندگی مجلل و مواهب مختلف و اکثریتی در رنج نان؛ بیکاری و ناتوانی افراد جامعه از برآوردن نیاز های اولیه خود به علت منابع درآمدی محدود ؛ موجب کمرنگ شدن عدالت اجتماعی و تقویت حس آزار دهنده تبعیض می گردد.
کارکرد زندگی شهری بخصوص در کلان شهرها و کاهش روابط انسانی و عاطفی و فرهنگ های غلطی چون ترافیک های خسته کننده و…موجب از خود بیگانگی افراد و از دیگر عوامل دخیل دراین وضعیت است.
فعالیت احزاب و تشکل ها از دیگر بسترهایی است که می تواند با تنوع فعالیت ها افراد را مطابق گرایش های فکری جذب و انرژی و هیجانات افراد را با نقش آفرینی تخلیه کنند که دراین زمینه هم فعالیت احزاب با محدودیت فراوان مواجه است.
در نهایت وضعیت نامبارک امروز به عنوان ملتی غمگین و عصبانی محصول عملکرد ناکارآمد نهاده و دستگاههای مختلف در حوزه های سیاستگذاری ها و حل مشکلات جامعه و اجرای برنامه های غیر موثر و عدم توجه به ذائقه جامعه و و تلاش برای بهبود معیشت مردم است. باید چاره ای اندیشید این جامعه نیاز به درمان دارد در صورت ورود جامعه به فاز بعدی یعنی ( تنفر از خود) بسان سرطان بدخیم پیشرفته کار از همه درمان ها خواهد گذشت.
عالی بود.دست شما درد نکند .