رویش زاگرس:
فرشید خدادادیان
همکار مرحوم علی یوسفی
نخستین بار که من علی یوسفی را دیدم، در مهمانسرای نفت مسجد سلیمان بود.آذرماه سال۱۳۹۸ بود و من به حکم وظیفه ی اداری، که البته آن را فرصتی از جانب خداوند می دانستم و می دانم، برگشته بودم به زادگاه تا با کمک بچه های همشهری، تکانی بدهیم به غول خفته ی موزه های نفت.
علی، آن طور که خودش گفت، مرا می شناخت. جوانتر از آن بود که شناختش از سال هایی باشد که من از زادگاه رفته بودم.گویا مربوط به سالی بود که به مناسبت پنجم خرداد، سفرای سه کشور از اعضای اوپک را به نمایندگی از اعضای آن سازمان نفتی دعوت و همراهی کرده بودیم تا مسجدسلیمان.مناسبتی که خیلی از آنایی که آن سال ها از تریبون های رسمی و غیر رسمی، انکار و تکفریش می کردند، بعدها مدعی پیگیری اش شدند!تاریخ کار خودش را کرده بود و چندسال گفتن و نوشتن من و ما، پنجم خرداد را به یک مطالبه ی عمومی تبدیل کرده بود و دیگر هیچ عقل سلیمی مقابلش نمی ایستاد.
از همان ملاقات نخست، صفا و مهربانی و یکرنگی و صمیمیت از چشمانش فریاد می زد.ابراز محبت کرد و با همان صفا و صمیمیت بچه های همشهری از خودش گفت.از زندگی و کارش.از رضا پسرش و اینکه؛ در کنار بقیه بچه های پروژه موزه های نفت مسجدسلیمان، دوست داشت پروژه از سُکون و انتظار درآید و کاری کنند برای شهری که عاشقش بودیم.
نزدیک به یکسال و چند ماه تجربه ی همکاری من با آنها این را ثابت کرد.چون علی و دیگر بچه های پروژه موزه های نفت مسجدسلیمان ثابت کردند که عاشقند.
در آغاز،بطور طبیعی و چون شناخت کمی از یکدیگر داشتیم، با کارهای ساده شروع کردیم و به مرور متوجه شدم که این بچه ها چقدر خلاق و علاقه مند هستند و تیم خوبی شدیم که علی با شوخ طبعی و حوصله و سخت کوشی و در عین حال، فروتنی و سادگی؛ حلقه ی اتصال افراد به یکدیگر شد و زودتر از آنچه فکر می کردم، با یکدیگر صمیمی شدیم.
علی، اگر نگویم همه فن حریف، بیشتر کارها را می دانست و می فهمید و حتی تجربه های قبلی داشت که خیلی به کارمان آمد.
آنچه تحویل مان دادند، محوطه ی هشت هکتاری آکنده از تجهیزات و وسایل دپو شده ای بود که بیشتر به انبار مازاد کالا می مانست تا موزه و فضای سبز مخوف و متراکمی که مشخص بود سال ها وجین و هرسی از آن نشده بود.در چیدمان وسایل و تجهیزات و ایجاد گنجینه های اشیا به تفکیک موضوع، علی یک همکار سخت کوش بود.وقتی نوبت به هرس و وجین درختان و فضای سبز محوطه رسید، اره برقی اش را از روستا آورد و در افزایش سرعت کار تاثیری به سزا داشت.در ایجاد کتابخانه و مرکز اسناد موزه که دو اتاق را تجهیز و آماده کردیم، همچون یک کتابدار خوب با بقیه بچه ها زحمت کشید و نوبت به سیستم آبیاری قطره ای فضای سبز که رسید، از تجربه قبلی اش در شهری دیگر گفت و با انجام آن کار به کمک بقیه ی بچه ها شگفت زده ام کرد.
علی آدم عجیبی بود!عاشق کار و مسولیتی که عهده دار می شد.خواه این کار رانندگی بود یا کمک به تعمیر و راه اندازی مجدد فیدوس کارخانه بی بیان! وقتی صدای”شیت”کارخانه را بعد از نزدیک به چهل سال دوباره طنین انداز کردند، برق ذوقی در چشمانش دیدم که فراموش نمی کنم.
محوطه بی بیان که سامانی نسبی گرفت و گنجینه ها تفکیک و ورودی موزه اصلاح و نورپردازی موزه انجام شد، نوبت مرمت و بازسازی تلمبه خانه تاریخی مجموعه شد.وقتی حساسیت و دغدغه ی ما و دستورالعمل ها نسبت به رعایت اصول مرمت ابنیه تاریخی را دید، آنقدر جستجو کرد تا سنگ چکُشی همرنگ و هم سایز و استادکار بنایی ماهر را یافت و از اعتبار شخصی خودش نیز هزینه کرد تا تلمبه خانه مرمت شود.همین دغدغه و حساسیت را در بازسازی دیوار موزه چاه شماره یک، بازآفرینی و نورپردازی و رنگ آمیزی و تعویض تابلوی موزه چاه شماره یک نیز به همراه بقیه بچه های پروژه داشت.موزه ای که نزدیک به نیم قرن بود کاربری موزه داشت اما تابلوی ورودی اش همچنان “چاه” بود.آخرین مراحل تعویض تابلو که انجام شد، پایین آمد و گفت؛آقا اینم از اسم درست موزه.
همکاران من در طرح موزه های نفت مسجدسلیمان که من مدت یکسال و چند ماه افتخار همکاری با آنها را داشتم.بچه هایی سخت کوش و باسواد بودند که عاشقانه تلاش می کردند و شبها دیروقت و به اجبار باید از محل کار بیرونشان می کردم!
علی یوسفی، مردم دار و مهربان بود.سخت کوش بود و صمیمی و یکرنگ و بی ریا.مصداق بارز یک جوان خوب بختیاری.هنگامی که به دانشگاه رفتن تشویقش کردیم، مشتاقانه استقبال کرد.نوبت بعدی حضورم در محل پروژه، بچه ها سربه سرش می گذاشتند که دانشجو شده بود و من بیشتر از قبل به دوستی با او افتخار کردم.
به دلیل اشتغال قبلی اش در ترابری و همینطور روابط عمومی شرکت، بیشتر همکاران شرکت نفتی و همشهریان او را می شناختند و با همگان رفتاری دوستانه و برادرانه داشت.غم و اندوه و بهت و حیرتی که من در مرگ جانگذاز او در فروردین ماه دیدم، در مرگ کمتر مدیر و رئیس و مسئولی در زادگاهم دیدم و شنیدم.بهت و حیرت و افسوس و تاسفی که علیرغم گذشت چهل روز همچنان در بین ماست.
پنجم خرداد۱۴۰۲ نخستین پنجم خردادی است که علی یوسفی عزیز و سخت کوش و مهربان درمیان ما نیست.چهلمین روز درگذشت او همزمان شده با این مناسبت تاریخی و یاد و ادای احترامی به او که یکی از عاشقان و دوستداران واقعی و بی ادعای مسجدسلیمان عزیز بود.
محوطه های میراث صنعتی مسجدسلیمان در پالایشگاه و گوگردسازی و واحد تقطیر بی بیان و پارک موزه نیروگاه برق تمبی و موزه ی چاه شماره یک مسجد سلیمان شاهد و سند هستند یر حضور و تلاش تاثیرگذار مردی که در کنار دیگر همکارانش و علیرغم تمامی ناملایمات و کم مهری ها، نامشخص بودن شرایط استخدامی و نزدیک به یکسال کار کردن در بلاتکلیفی و بدون حقوق، کوشیدند تا نزد وجدان خود و درگاه خداوند و زادگاه عزیزمان مسجد سلیمان، سربلند باشند که کم فروشی نکردند و موزه های نفت مسجد سلیمان مدیون تلاش های او و همکارانش هستند. موزه های نفت مسجدسلیمان نیز همچون مناسبت پنجم خرداد، با همت مردان سختکوشی چون علی یوسفی امروز دیگر به یک مطالبه ی عمومی تبدیل شده و دیگر کسی و جایی نمی توانند انکار و تعطیلش کنند.پروژه ای که روزی به سرانجام خواهد رسید و آنروز باید نام علی یوسفی در تاریخ احداث موزه های نفت مسجدسلیمان بعنوان مردی سخت کوش و موثر به یادگار بماند.
مرگ، فرجام زندگی و به تعبیر دینی مان تکمیل آن است و همه ما خواهیم مُرد.یکی زودتر و یکی دیرتر. آنچه از ما می ماند خوشنامی یا بدنامی، خوبی یا بدی است و خوشا به حال آنانی که حتی پس از مرگ نیز با نام نیکشان زنده بمانند.زنده یاد علی یوسفی،جوان خوب و مهربان و عزیزی بود که تا همیشه در قلب همه ی ما به نیکی زنده است.با همان نگاه معصوم و لبخند شیرینش.
این نخستین پنجم خرداد مسجدسلیمان است که زنده یاد علی در میان ما نیست، اما مسجد سلیمان مفتخر و نیکنام از همین نیک نامان است.فقدان علی همچنین تلنگُر و تذکری به همه ما نیز هست که خاطرمان باشد و بکوشیم تا پس از مرگ نیز خوشنام بمانیم.روحش شاد
روحش شاد .
فرشید جون تو با این عشقی که به کار داری باید وزیر نفت یا مدیر شرکت نفت زمان دکتر اقبال میشدی
درود..بسیار عالی و با مفهوم..خداوند روحش را شاد کند…درود بر همه کسانی که به مردم و شهرشان خدمت می کنند
روحت شاد مرد زحمتکش و دوست داشتنی یادت همیشه زنده هست🖤
درود بر شما
روح علی جان شاد
دقیقا ایشان هر کجا بودند حضورشان با تأثیر گذاری مثبت بود
یادش گرامی
با سلام خیلی ممنون که عکس عموم منتشر کردین سپاس