باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/سريا داودي حموله : يارمحمد اسدپور از شاعران موج ناب به شمار مي رود که کم و بيش به اين مرام وفادار مانده است. او باعث شفافيت و کشف جرياني شد که مبدأ حرکت آن دهه چهل ولي رستگاري آن دهه پنجاه بود. بدون اغراق، بيشترين بازتاب فکري شعر موج ناب، مديون مقالات و مصاحبه هاي اسدپور است. او سعي کرد با طرح مسائل نظري افکار ناب ها را به سمت مانيفست نويسي پيش ببرد.درخشش ذهني شاعر با کتابِ «بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها»آغاز شد. اين کتاب با قابليت ساختاري که داشت تا به امروز باعث تثبيت نظام فکري او به عنوان شاعر شده است.
«بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» به جهان نظم
مي دهد و در«مکاشفه در باغ سوکياس» مي خواهد نظم جهان را به هم بريزد.
شعر اسدپور، محاکات شعر ناب است. در اين برآيند هستي شناسانه، نوعي نوستالوژي تراژيکي به وجود آورده است:
« بر ارتفاعي که مرا برده اي/گريزي جز پرواز نخواهم داشت» (ص10)
در اين رويکرد روانکاوانه، زبان تصاوير با سويه هاي تقابلي فرم مي گيرد و ساختار زبان حال و گذشته را بيان مي کند. روايت هايي دو پهلو و تعارضي که معطوف به واقعيت هاي اجتماعي اند
«مکاشفه در باغ سوکياس» با ساختار شعر ناب کمي زاويه دارد؛ زيرا به جريان هاي شعري آن مقطع نگاه فرايندي داشته است. گرچه بعضي شعرها در بعد خلاقانه نوشته شده اند، اما ساختار زبان از
پارادايم هاي شعري و فضا سازي هاي فرمي موج ناب دور نشده است.
شعر اسدپور کشف انگاره هاي تئوريک در راستاي تناسب هاي ايهامي است. در اين فرآيند تکاملي مفاهيم اشراقي و شهودي بيشترين حجم را دارند؛ اين سويه هاي ناهمگون شعري نوعي اشتراک بين «من شخصي» و «من جمعي» به وجود آورده است. مرگ با بالاترين بسامد ذهني-عيني، نقشي تعيين کننده و تهييجي دارد:
«بر سنگ ها چه نوشته اند/که سينه ها/اين سان/مي سوزد از خواندن آن!در کشاکش آه هاي من/همواره/کسي در پريشاني خود مي گريد!» (ص 44)
در «مکاشفه در باغ سوکياس» شاعر برخوردي شهودي با متن دارد؛ شعرها با رويکردهاي انتقادي – اجتماعي و تصاوير مفهومي- حسي شکل گرفته اند. در متن اندوه و مرگ موج مي زند. شعرها داراي لايه هاي حسي غالب اند و گاه نيمه تغزلي و نيمه حماسي مي باشند. شاعر در گزاره هاي استنتاجي تحت تأثير موج ناب است و از پارادايم هاي ساختاري اين جريان نشأت گرفته و در پي هويت بخشي به شعر است. از لحاظ شعريت(پوئماتيک) و متن شاعرانه(پوئتيک) کلمات در سطح معنايي شناورند:
«پذيرفتم/هيچ بهاري/ارديبهشت هجده سالگي را نخواهد داشت/اگر نتوانم/اوج شکوفه و نارنج را بنگرم/از پشت آخرين بهار/سقوط خواهم کرد»(ص 6)
اسدپور مرتب حکم صادر مي کند. تناسب و همساني مفاهيم قراردادي، گاه خطي و ديالکتيکي است. که تأکيد بر مشابهت هاي تصويري- کلامي دارد. ژن جهش يافته شعر موج ناب در «مکاشفه در باغ سوکياس» کاملاً مشهود است. ساختار کلام شاعر با زبان ناب پيوندي ارگارنيک دارد:
«آن که در را محکم مي کوبد/به اهل خانه نزديکتراست/آن که در راه آهسته مي کوبد/غريبه اي است/که قصد آشنايي دارد/اما بدان/آن که پشت در منتظر است/از همه عاشق ترست! » (ص 13)
«مکاشفه در باغ سوکياس» بوطيقاي ذهني – انتقادي شاعر محسوب مي شوند. اسدپور تکيه بر مفاهيم خاصي دارد؛ اما بين شعري که روايت مي شود و شعري که اتفاق مي افتد پارادوکس هست. جزيي نگري و هم ذات پنداري در اجراي ساختاري بازي هاي فرمي -کلامي هسته مرکزي شعرها را تشکيل مي دهد. برش هاي روايي از محور عمودي منسجمي برخوردارند:
«از دوست داشتن ماست/که باران مي بارد/و گل ها هم به خاطر دل ما مي رويند» (ص 16)
«مکاشفه در باغ سوکياس»طرح شکل هاي سکوت است. شاعر، جزء نگر و عيني گراست. کلمات بازتاب حسي- مفهومي دارند، براي گريز از تک معنايي و بازتاب بيروني واژه ها سعي مي کند شعر تغزلي را هم راستا با شعر اجتماعي بسازد. شعر در جزءگويي هاي عاشقانه نمود پيدا مي کند و از منظر دکلاماسيون، مضامين ساختاري و روايتي در خور تأمل است:
«تا دور شوي/ ازگلوي يک ستاره/سُر مي خورم/تا نامت را/دوباره جار بزنم» (ص 19)
تمهيدات ساختاري تابع فرم دروني اند. شاعر براي گريز از تک معنايي به طرف شعر موضوعي مي رود.
اما… در آسيب پذيري «مکاشفه در باغ سوکياس» چند نکته ضروري به نظر مي رسد:
زبان آرکائيک و المان هاي شعري پيش ساخته نشان از يک ذهنيت فرموله شده دارد که متأثر از تحليل شعر ناب است؛ زيرا شاعر با ديدگاه انتقادي به جريان هاي شعري پيوست و هنوز هم استمرار به تکرار ناب سرايي دارد و با آن برخورد تکويني مي کند.
مکاشفه شاعرانگي اسدپور به شعر موج ناب مي رسد. آن چنان به تئوريزه کردن فضاي پر تنش جريان ناب پرداخت که به درجه اجتهاد رسيد! ديرزماني در کرناي شعر ناب دميد و بيشترين حجم مقالات را در اين حيطه نوشت؛ به طوري که از شعر خود غافل ماند. آنچنان که به گفتِ سيدعلي صالحي«اگر يارمحمد نبود، شعرش به رسانه ها راه نمي يافت.»
بررسي شعر اسدپور نشان مي دهد که دوره ادبي او يک فرايند تکاملي را نشان نمي دهد. در «مکاشفه در باغ سوکياس»، چند شعر از کتاب «بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» آمده است که در اين گشت و واگشت ناهمگوني حس مي شود و نمي توان در مورد شعر دهه هشتاد شاعر نظر قطعي و صريح داد. چنان که ذهنيت ديروز و امروز اسدپور براي خواننده پي گير ادبيات بارز نيست! (من هم به واسطه کتاب«بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» تصميم به خوانش گرفتم و «مکاشفه در باغ سوکياس» نتوانست مرا از لحاظ ذهني قانع کند.)
باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/سريا داودي حموله : يارمحمد اسدپور از شاعران موج ناب به شمار مي رود که کم و بيش به اين مرام وفادار مانده است. او باعث شفافيت و کشف جرياني شد که مبدأ حرکت آن دهه چهل ولي رستگاري آن دهه پنجاه بود. بدون اغراق، بيشترين بازتاب فکري شعر موج ناب، مديون مقالات و مصاحبه هاي اسدپور است. او سعي کرد با طرح مسائل نظري افکار ناب ها را به سمت مانيفست نويسي پيش ببرد.درخشش ذهني شاعر با کتابِ «بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها»آغاز شد. اين کتاب با قابليت ساختاري که داشت تا به امروز باعث تثبيت نظام فکري او به عنوان شاعر شده است.
«بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» به جهان نظم
مي دهد و در«مکاشفه در باغ سوکياس» مي خواهد نظم جهان را به هم بريزد.
شعر اسدپور، محاکات شعر ناب است. در اين برآيند هستي شناسانه، نوعي نوستالوژي تراژيکي به وجود آورده است:
« بر ارتفاعي که مرا برده اي/گريزي جز پرواز نخواهم داشت» (ص10)
در اين رويکرد روانکاوانه، زبان تصاوير با سويه هاي تقابلي فرم مي گيرد و ساختار زبان حال و گذشته را بيان مي کند. روايت هايي دو پهلو و تعارضي که معطوف به واقعيت هاي اجتماعي اند.
«مکاشفه در باغ سوکياس» با ساختار شعر ناب کمي زاويه دارد؛ زيرا به جريان هاي شعري آن مقطع نگاه فرايندي داشته است. گرچه بعضي شعرها در بعد خلاقانه نوشته شده اند، اما ساختار زبان از
پارادايم هاي شعري و فضا سازي هاي فرمي موج ناب دور نشده است.
شعر اسدپور کشف انگاره هاي تئوريک در راستاي تناسب هاي ايهامي است. در اين فرآيند تکاملي مفاهيم اشراقي و شهودي بيشترين حجم را دارند؛ اين سويه هاي ناهمگون شعري نوعي اشتراک بين «من شخصي» و «من جمعي» به وجود آورده است. مرگ با بالاترين بسامد ذهني-عيني، نقشي تعيين کننده و تهييجي دارد:
«بر سنگ ها چه نوشته اند/که سينه ها/اين سان/مي سوزد از خواندن آن!در کشاکش آه هاي من/همواره/کسي در پريشاني خود مي گريد!» (ص 44)
در «مکاشفه در باغ سوکياس» شاعر برخوردي شهودي با متن دارد؛ شعرها با رويکردهاي انتقادي – اجتماعي و تصاوير مفهومي- حسي شکل گرفته اند. در متن اندوه و مرگ موج مي زند. شعرها داراي لايه هاي حسي غالب اند و گاه نيمه تغزلي و نيمه حماسي مي باشند. شاعر در گزاره هاي استنتاجي تحت تأثير موج ناب است و از پارادايم هاي ساختاري اين جريان نشأت گرفته و در پي هويت بخشي به شعر است. از لحاظ شعريت(پوئماتيک) و متن شاعرانه(پوئتيک) کلمات در سطح معنايي شناورند:
«پذيرفتم/هيچ بهاري/ارديبهشت هجده سالگي را نخواهد داشت/اگر نتوانم/اوج شکوفه و نارنج را بنگرم/از پشت آخرين بهار/سقوط خواهم کرد»(ص 6)
اسدپور مرتب حکم صادر مي کند. تناسب و همساني مفاهيم قراردادي، گاه خطي و ديالکتيکي است. که تأکيد بر مشابهت هاي تصويري- کلامي دارد. ژن جهش يافته شعر موج ناب در «مکاشفه در باغ سوکياس» کاملاً مشهود است. ساختار کلام شاعر با زبان ناب پيوندي ارگارنيک دارد:
«آن که در را محکم مي کوبد/به اهل خانه نزديکتراست/آن که در راه آهسته مي کوبد/غريبه اي است/که قصد آشنايي دارد/اما بدان/آن که پشت در منتظر است/از همه عاشق ترست! » (ص 13)
«مکاشفه در باغ سوکياس» بوطيقاي ذهني – انتقادي شاعر محسوب مي شوند. اسدپور تکيه بر مفاهيم خاصي دارد؛ اما بين شعري که روايت مي شود و شعري که اتفاق مي افتد پارادوکس هست. جزيي نگري و هم ذات پنداري در اجراي ساختاري بازي هاي فرمي -کلامي هسته مرکزي شعرها را تشکيل مي دهد. برش هاي روايي از محور عمودي منسجمي برخوردارند:
«از دوست داشتن ماست/که باران مي بارد/و گل ها هم به خاطر دل ما مي رويند» (ص 16)
«مکاشفه در باغ سوکياس»طرح شکل هاي سکوت است. شاعر، جزء نگر و عيني گراست. کلمات بازتاب حسي- مفهومي دارند، براي گريز از تک معنايي و بازتاب بيروني واژه ها سعي مي کند شعر تغزلي را هم راستا با شعر اجتماعي بسازد. شعر در جزءگويي هاي عاشقانه نمود پيدا مي کند و از منظر دکلاماسيون، مضامين ساختاري و روايتي در خور تأمل است:
«تا دور شوي/ ازگلوي يک ستاره/سُر مي خورم/تا نامت را/دوباره جار بزنم» (ص 19)
تمهيدات ساختاري تابع فرم دروني اند. شاعر براي گريز از تک معنايي به طرف شعر موضوعي مي رود.
اما… در آسيب پذيري «مکاشفه در باغ سوکياس» چند نکته ضروري به نظر مي رسد:
زبان آرکائيک و المان هاي شعري پيش ساخته نشان از يک ذهنيت فرموله شده دارد که متأثر از تحليل شعر ناب است؛ زيرا شاعر با ديدگاه انتقادي به جريان هاي شعري پيوست و هنوز هم استمرار به تکرار ناب سرايي دارد و با آن برخورد تکويني مي کند.
مکاشفه شاعرانگي اسدپور به شعر موج ناب مي رسد. آن چنان به تئوريزه کردن فضاي پر تنش جريان ناب پرداخت که به درجه اجتهاد رسيد! ديرزماني در کرناي شعر ناب دميد و بيشترين حجم مقالات را در اين حيطه نوشت؛ به طوري که از شعر خود غافل ماند. آنچنان که به گفتِ سيدعلي صالحي«اگر يارمحمد نبود، شعرش به رسانه ها راه نمي يافت.»
بررسي شعر اسدپور نشان مي دهد که دوره ادبي او يک فرايند تکاملي را نشان نمي دهد. در «مکاشفه در باغ سوکياس»، چند شعر از کتاب «بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» آمده است که در اين گشت و واگشت ناهمگوني حس مي شود و نمي توان در مورد شعر دهه هشتاد شاعر نظر قطعي و صريح داد. چنان که ذهنيت ديروز و امروز اسدپور براي خواننده پي گير ادبيات بارز نيست! (من هم به واسطه کتاب«بر سينه سنگ ها بر سنگ ها نام ها» تصميم به خوانش گرفتم و «مکاشفه در باغ سوکياس» نتوانست مرا از لحاظ ذهني قانع کند.)