کتاب”علف(همراه با کوچ بختیاری)”سفرنامه سه امریکایی است که در سال 1924میلادی به ایران آمدند و پا به پای طایفه ی بابا احمدی از ایل بختیاری مسیر قشلاق به ییلاق این عشایر کوچ رو را پیمودند و از شمال خوزستان به چهارمحال بختیاری رفتند.اثری با ترجمه شاهرخ باور(شیرازی)که توسط نشر نامک به بازار کتاب ارائه گردیده است.
کتاب،در حقیقت روز نوشته های”مریان کوپر”کارگردان فیلم علف است که با مقدمه ای که “ویلیام بیب”از همراهان وی در این سفر بر آن نگاشته،به انگلیسی منتشر و بنا به گزارش مترجم نخستین بار توسط پدر مترجم،زنده یاد محمود باور،مولف کتاب کوه گیلویه و ایلات آن(1324)و مدیر پیشین منطقه نفت خیز گچساران برای ترجمه انتخاب شد؛
“…دست یازیدن به ترجمه این کتاب خود داستان مفصلی دارد.در بالای صفحه 5 این کتاب پدرم،زنده یاد محمود باور به انگلیسی نوشته((اگر عمر اجازت دهد ارزش ترجمه دارد))امضا محمود باور15/8/1948″(از پیش گفتار مترجم/ص9)
شاهرخ باور،متولد اول فروردین 1312 از والدینی شیرازی در مسجد سلیمان است.در آغاجاری،گچساران و اهواز دوران نوجوانی و جوانی خود را سپری کرده و در 1334 در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده.باور که خود بزرگ شده در خانواده ای نفتی بوده،در 1335 به استخدام شرکت نفت درآمده و مشاغل و مسئولیت های متعددی در شرکت نفت داشته که آخرین آن ریاست اداره کل کالا در شرکت ملی نفتکش بوده و در سال1366 با داشتن 30 سال سابقه خدمت و به درخواست شخصی بازنشسته شده تا بتواند بیشتر به فعالیت های فرهنگی و ترجمه بپردازد.
ترجمه کتاب نسل اژدها نوشته خانم پرل بارک/ترجمه و ارائه مطلب در مجله شکار و طبیعت و ترجمه کتاب علف از جمله کارهای ارائه شده این مترجم است و کارهای دیگری همچون ایران بزرگ تر نوشته ریچارد فرای/کاشفین بزرگ جهان/نادیده هایی در آیینه(سفر در ایران) نوشته جیسن البوت/سقوط تخت طاووس نوشته ویلیام فوربیس و تصاویری از ایران نوشته گرترود بل از دیگر کارهای در دست ترجمه و یا در مرحله انتخاب ناشر از سوی آقای باور هستند.وی همچنین در حال تدوین و گردآوری ملحقات و ضمایم به کتاب کوه گیلویه و ایلات آن نوشته زنده یاد پدرشان نیز هستند.
علف،عنوان فیلم صامت مستندی است که توسط سه امریکایی تولید شد و مترجم در مقدمه و به نقل از دکتر بهمن مقصودلو،استاد دانشگاه کلمبیا می آورد:”علف یک فیلم صامت یگانه نیست،بلکه یادمانی بزرگ از زندگی پرماجرای سه انسان است که آن را بوجود آورده اند چرا که بدون دانستن جزئیات زندگی و شخصیت تک تک انها و نیز مسیری که آنها مشترکاً پیمودند نمی توان از تماشای این فیلم لذت کامل برد.این سه انسان شجاع و خوش فکر و خلاف توانسته بودند در وقتی به هنگام و در مکانی درست گرد هم آیند.”(صفحه13کتاب)
سه امریکایی که از آنان یاد می شود مریان کوپر،ارنست شودساک و خانم مارگریت هریسن هستند که در یک مسیر سخت و طاقت فرسا با عشایر بختیاری همگام شده و مشاهدات خود را به صورت فیلم صامت و یادداشت ثبت نموده اند.
کتاب،پس از پیشگفتار و مقدمه ی مترجم با مقدمه ای به قلم مریان کوپر ادامه پیدا می کند که در آن کوپر به چگونگی شکل گیری ایده ساخت فیلم،اتفاقات قبل از کوچ و اشاره به نام کسانی که با آنها همکاری داشته اند،پرداخته است.
فصول ده گانه کتاب با گزارشی که از اردوی خان در شوشتر در تاریخ سی مارس1934 آغاز و با شرح رویدادهای سفر چهل و شش روزه آنها پا به پای طایفه ی بابااحمدی ادامه پیدا می کند.اما شاید بتوان صفحه اول از فصل یکم(صغحه25کتاب)را چکیده ی داستان علف دانست؛
“علف خشک شد و بدون علف،گله و گوسفندان شان می میرند.سرپناه و چادر و غدای ایل و هم چنین زندگی عشایری متکی بر این حیوانات است.بنابراین این گروه بدوی در حالی که تمام مایملک خود را بر گرده ی خود یا بر پشت حیواناتشان حمل می کردند از صحرای سوزان عربستان(خوزستان)جاکن شدند و از رودهای یخ زده پرتلاطم و خروشان پهن گدشتند و هفته ها با تقلا از سلسله کوههای توان فرسا و ترسناک بالا و پایین رفتند و بدین سان چهره بر چهره زردکوه پیر،آن غول سرسفید و برف پوش کوههای جنوب ایران ساییدند.سپس مردان و زنان و کودکان پابرهنه به ستیز با برف برخاستند و از کمرکش برف پوش تقریباً قائم کوه بالا و پایین رفتند تا سرانجام خان پیشرو از فراز کوه به پایین نگریست و اولین دره جلگه ایران را دیدم که مزین به غلف سبز و نرم و غنی و مرطوب بود.علفی که برای این مردم کوچ رو به منزله زندگی و حیات بود.این حماسه من است-داستان علف”(ص 25 کتاب)
کتاب،واجد اظلاعات جالبی از شرایط جغرافیایی،قوم شناسی آداب و رسوم و اطلاعاتی از شیوه زندگی عشایر بختیاری،مناسبات درون طایفه ای و مناسبات ایلی ایشان بوده و هرچند در برخی موارد بعنوان مثال اسامی همچون طایفه”بهداروند”بصورت تحت اللفظی”بیداروند” ترجمه شده،اما اشراف نسبی مترجم به حوزه تاریخ و فرهنگ بختیاری و بهره ای که از منابع و مآخذ جهت پاورفی ها بهره برده،در خور توجه است.
کوپر،در پایان کوچ نهایتاً روزنوشته های خود را با این جملات به پایان می رساند:”بدین ترتیب از سرزمین بختیاری بیرون رفتیم و عشایر را در سرزمین علف پشت سرنهادیم تا چهار پنج ماه با خوشی و آسایش زندگی کنند تا دوباره علف بخشکد و یکبار دیگر دار و ندار و بار و بنه شان را جمع کنند و از فلات آن سلسله جبال باشکوه گذر کنند و به کوه پایه های دشت عربستان (خوزستان)برسند…”(از متن کتاب/ص192)
براستی این زندگی کوچ روی تا چه زمان ادامه خواهد داشت!کوپر البته هیچ چشم اندازی از آینده زندگی عشایری در ایران نمی دهد.آیا زندگی عشایری محکوم به فنا و فراموشی است؟!
اکارت اهلرسEckart Ehlers ایران شناس معاصر آلمانی که حدود سی و پنج سال از عمر خود را صرف تحقیق و پژوهش در مورد ایران نموده و تا کنون شش کتاب و بیش از پنجاه مقاله در مورد ایران نگاشته،در 2001 میلادی(و البته هفتاد و هفت سال پس از گزارش کوپر)همراه با مستشرق دیگری بنام کنراد شتر منتشر نمود تحت عنوان:”کوچروی شبانی و محیط: بختیاری های زاگرس”.اهلرس در این اثر که بخشی از آن در قالب مقاله ای با همان عنوان در مجموعه مقالات منتشر شده از وی با عنوان:”ایران؛شهر-روستا-عشایر”با ترجمه عباس سعیدی(نشر منشی/تهران/1380)آمده،این سوال اساسی را مطرح می کند که آیا زندگی عشایری مرده است؟آیا روابط متقابل و نزدیک کوچروی شبانی و مسئله پایداری در نواحی خشک کوهستانی هنوز برقرار است؟بعضی از محققان بر این اعتقادند که زندگی کوچ روی در حال مرگ و از بین رفتن است.ولی در ایران نقش و اهمیتی را که هنوز شیوه سنتی عشایری دارند باید مسلم فرض کنیم.در عین حال باید گفت عشایر شانسی برای حفظ و بقای شیوه سنتی زیستی خود ندارند.آنها خود نیز ضرورت تحول و نوگرایی در شرایط زیستی سنتی را می پذیرند.این موضوع صرفاً نتیجه فشار بیرونی و واقعیات تلخ اقتصادی نیست،بلکه ضمناً پیامد مشاهده عینی خود عشایر است که تحصیل،بهداشت و سایر اشکال رفاه حمایتی(دولتی)نیازهای روحی-فرهنگی و مانند آن تنها در سکونت گاههای ثابت و دایمی قابل حصول است.این موضوع بویژه در مورد نسل های جوانتر بختیاری،صدق می کند.(جهت اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به؛معرفی کتاب ایران شهر-روستا-عشایر؛مقاله به قلم جواد علی آبادی فرد در کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره هفتاد و چهار آذر ماه 1382صفحه82)
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که کوچ عشایر بختیاری همچنان نیز ادامه دارد،اما رفته رفته به خاطراتی نوستالژیک مبدل می شود.
کتاب”علف”،این ظرفیت را دارد که با به همراه داشتن نسخه فیلم ساخته شده توسط نویسنده و همکارانش(بصورت لوح فشرده)بصورت پیوست خواندنی تر و برای خواننده نا آشنا با زندگی عشایر و فرهنگ قوم بختیاری ملموس تر باشد.موضوعی که امیدوارم در چاپهای بعدی کتاب امکان آن فراهم گردد.پخش سبحان،به شماره تلفن66954572(تهران)توزیع این کتاب خواندنی را برعهده دارد.
فرشيد خداداديان