• امروز : دوشنبه, ۵ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Monday - 25 November - 2024
کل اخبار 12394اخبار امروز : 0
11

رابطه دين و سياست/ دين صراط فردي است و سياست صراط جمعي

  • کد خبر : 9923
  • ۱۲ مهر ۱۳۹۳ - ۷:۵۹

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ بهروز فرهاديان: ميان دين و سياست به معناي مملكت داري و راهبري امور اجتماع بشري، چند گونه رابطه دانسته اند. اين مقاله به برخي از آن ها نظر دارد. * * * عده اي ديانت را پايبندي به آموزه هاي فرازميني براي تعالي زندگي فردي معنا مي كنند. در نظر اينان، […]

باشگاه روزنامه نگاران مسجدسليمان/ بهروز فرهاديان: ميان دين و سياست به معناي مملكت داري و راهبري امور اجتماع بشري، چند گونه رابطه دانسته اند. اين مقاله به برخي از آن ها نظر دارد.

* * *

عده اي ديانت را پايبندي به آموزه هاي فرازميني براي تعالي زندگي فردي معنا مي كنند. در نظر اينان، دين و سياست دو مقوله با دو وظيفه و كاربرد متفاوتند. كار سياست از دين بر نمي آيد همچنان كه سياست، كار دين نمي كند. دين با لايه هاي دروني و تمايلات پنهان و مرموز آدمي به دل دادن به وجودي بي مثال سر و سر پيدا مي كند و سياست با انگيزه هاي تو بتو و پايان ناپذير و بلاخيز افراد و گروه ها در حيات اجتماعي.

مي گويند دين، آدمي را به پيوند با خدا مي خواند و آدمي در پيوند با خدا «تنها» ست. تنها به عبادت مي نشيند، تنها روئيده و بارور مي شود، تنها اوج مي گيرد، تنها مي ميرد و تنها برانگيخته مي شود. دين، دعوت به «تك»روي است و بريدن از غير «او» و دل بستن به «او»ست. اما سياست، با همگان بودن است. در سياست، تنها شدن، تهي شدن است و خسران، ليك به جمع پيوستن، غني شدن است و رجحان. دين، صراط فردي است و سياست صراط جمعي. چون هر دين پروري بر صراط خويش مي رود و بهره اي از حقيقت مي برد هيچ انساني براي ديگري الگو و نمونه نخواهد بود. اما سياست، تلاش جمعي در صراطي جمعي است. دوگانگي دين و سياست، دوگونه قانون طلب مي كند: قانون ديني و قانون مدني. قصد قانون ديني، اعتلاء و علو شخصيت فردي است و مقصد قانون مدني، سعادت جامعه. منتسكيو مي نويسد:

«به طور كلي قوانين مذهبي داراي ابهت و شكوه روحانيت است و حال آن كه قوانين مدني در عوض دامنه دار و متوجه احتياجات جامعه مي باشد، قوانين مذهبي كه براي تكامل افراد بشر وضع گرديده بيشتر متوجه خوبي و سعادت افرادي است كه به قوانين مزبور عمل مي كنند و سعادت جامعه در درجة دوم از اهميت است. ولي قوانين مدني بر خلاف قوانين مذهبي متوجه خوبي و سعادت عموم افراد يعني جامعه است. لذا قوانين مذهبي هر قدر با شكوه و قابل احترام باشد نبايستي مبناي قوانين مدني قرار بگيرد .» منتسكيو در تفاوت قوانين مذهبي و قوانين مدني مي نويسد : «قوانين بشري چون براي افراد وضع شده است بايد داراي مقررات باشد و احتياجي به پند و اندرز ندارد اما قوانين ديني چون براي روح و قلوب مردم وضع شده بايستي بيشتر پند و اندرز داشته و كمتر حاوي مقررات باشد.»بنا به اين تقسيم بندي، دين ريسماني است آويزان از آسمان تا ديندار را از پرستش خدايان و عبادت اصنام و اوثان رهايي بخشد و به وجود بي كرانه و سرچشمه محبت و عطوفت متصل سازد. اما سياست ريسماني است از هر دو سو زميني، در يك سويش قليلي برگزيده اند يا حاكم و در سوي ديگر كثيري گزيننده اند يا محكوم. در تكاپوي هميشگي و پيوسته، اين گروه ها مي آموزند كه بهره گيري از افكار و افهام گوناگون به بهبود شرايط زيستي خواهد انجاميد. مدارا با صاحبان آرايي ديگر لازمة اين كار خواهد بود. اما اين را دين نمي پذيرد. به ناچار روابط تو بر توي اجتماعي و ظهور تمايلات سركش و سيري ناپذير و انديشه هاي متناقض و ضرورت تسامح با ايده هاي نو و پرهيز از تعصب انديشه سوز، دين را از دخالت در مسائل پيچيدة اجتماعي همچون تعيين شكل حكومت، تقنين، ارتباط نهادها، رابطه با بيگانگان، حفظ حدود و ثغور ، اخذ ماليات، اداره بيت المال، تعيين كارگزاران شايسته، نظارت بر هزينه ها و جنگ و صلح باز مي دارد.

نكته اي باقي است. دين، آدميان را به «آسمان» مي خواند، كار «زمين» با كيست ؟ نيازهاي روحي را دين پاسخ مي دهد ، نيازهاي جسماني و مادي را چه بايد كرد؟ مي گويند هر چند وظيفة ذاتي دين بيان مسائل اجتماعي و دخالت در سياست نيست، اما دين پروران نمي توانند از ميل زيستن جمعي غفلت ورزيده و انزوا پيشه كنند. آنان قادرند با سودجويي از خرد جمعي بر تجارب سرشار و گرانبار آدمي تكيه زنند و حكومتي در شأن جامعة خويش بنا نهند. اما اين حكومت، حكومت ديني نخواهد بود زيرا دين در باب حكومت ، حرفي و گفتي ندارد. علي عبدالرزاق مصري از علماي الازهر ، دين اسلام را با سياست داراي چنين رابطه اي مي داند. او رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را تنها بر محور امور روحاني و نعليم و تزكيه نفس خلاصه كرده و ماموريت سياسي يا وظيفه نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را در تشكيل حكومت نفي مي كند. در گمان وي رفتارها و تصميم گيري هاي آن بزرگوار در اموري كه به نوعي به حكومت و سياست مرتبط بود، نه لازمة پيامبري وي و اجراي دستورات دين اسلام كه به معناي عام دفاع از خود و ياران و قلمرو حكمراني بود، كاري كه هر حاكم يا فرمانروايي انجام مي دهد. او هر نوع تلاش و فعاليت مسلمانان را به استناد اعمال سياسي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مردود دانسته و مسئله خلافت و جانشيني از ايشان را منتفي مي داند. علي عبدالرزاق اعتقاد دارد علي رغم ماموريت نداشتن پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در تشكيل حكومت، مسلمانان مانند ساير افراد بشر نيازمند حكومت هستند اما اين در جهت پيروي از فرامين دين نيست. بنا به اعتقاد او :

«هيچ چيز مسلمانان را از آن باز نمي دارد كه در علوم اجتماعي و سياسي، بر ملت هاي ديگر پيشي گيرند و آن نظام عتيقي را كه ماية خواري و زبوني آن ها شده است از ميان ببرند و آئين كشورداري و نظام حكومت خويش را بر بنياد تازه ترين نتايج خرد آدمي و استوارترين اصولي كه به حكم تجارب ملت ها بهترين آئين حكومت شناخته شده است، بر پا كنند .»در بخش ديگر اين مقاله اشارتي به برخي سستي هاي اين نظريه خواهد شد .

* * *

گروهي سياست را مخدوم دين مي دانند. در باور اينان اقتضاء ماهيت دين، تأئيد مظالم حكمرانان و حكومت هاي ستمگر و دعوت مردم به ستم پذيري و صبر و سكون است . دين به اميد بهبود دردها و رنج ها، دريچه اي به سوي عالم خيالي بعد از مرگ مي گشايد و با توصيف زيبايي ها و نعمت هاي جاوداني اما موهوم ، مردم را از تلاش براي بهبود زندگي مادي باز مي دارد. سياستمداران از دين براي فريب توده ها و توجيه ستم ها و حق كشي ها بهره مي برند. دين ـ با هر خاستگاهي ـ بسان ابزاري است در جهت تحكيم قدرت و نفوذ حاكمان تا مردم بر نابساماني ها و بي عدالتي ها خروش نياورند. دين از لسان زمامداران و مبلغين رسمي، مردم را به نعمت ها و لذايذ آن سوي مرگ مي خواند تا حاكمان بي دغدغه در كار حكمراني و عياشي و شكمبارگي باشند.

زيگموند فرويد اتريشي مي نويسد : «قوانين و دستورات مذهبي همواره در طول زمان موافق با مصالح و منافع قدرت مندان و صاحبان زر و زور تغيير يافته و مردم نيز شاهد اين تغيير و دگرگوني هاي ناهنجار بوده اند .» نيچه فيلسوف آلماني كه از خاستگاه و اثرات اجتماعي دين و نقش آن در پيدايش «ابر مرد» تفسير خاصي دارد، معتقد است:«براي مردمان قوي و مستقلي كه براي فرماندهي مهيا و مقدر شده اند و خرد و هنر يك نژاد فرمانروا در ايشان حلول كرده است، دين وسيلة ديگري است براي چيرگي بر مانعهائي كه در راه دستيابي به سروري مجود دارد ، و همچون رشته اي است كه فرمانروايان و فرمانگزاران را به هم بسته مي دارد ، و وجدان گروه اخير ، يعني نهفته ترين و باطنيترين جنبة آن را ، كه همانا ميل سركشي است ، بر فرمانروايان فاش مي كند و عنانش را به دست ايشان مي سپارد .» به گمان هولباخ:«دين مردمان را چنان تعليم مي دهد كه از جباران ناپيدا بترسند ، و در عين حال آن ها را در برابر فرمانروايان زميني برده و بزدل مي سازد و هر گونه اقدام براي به در دست گرفتن سرنوشت خود را در آن ها سركوب مي كند .» در قطعه اي از تاريخ اسلام ، معاويه بن ابي سفيان حضور دارد كه نيرنگ ها و فريبكاري هايش در قالب دفاع از دين شهره است . معاويه پس از قتل عثمان ، مدعي خونخواهي شد و پيراهن عثمان و انگشتان قطع شدة «نائله» زن عثمان را بر منبر جامع دمشق مي نهاد و مردم را تحريك مي كرد . او به نام دين چندان كوشيد تا به خواسته هاي شوم رسيد. پس از صلح با امام حسن عليه السلام در مسجد كوفه به كوفيان گفت گمان مي بريد براي نماز و زكات و حج با شما مي جنگيدم ؟ شما هم نماز مي گزاريد هم زكات مي دهيد و هم به حج مي رويد. من قصد فرمانروايي داشتم و خدا اين را به من هديه كرد و شما آن را خوشايند نمي دانيد . ابن ابي الحديد در اين خصوص مي نويسد: «. . . فخطب معاويه اهل الكوفه ، فقال: يا اهل الكوفه ، أتروني قاتلتكم علي الصلاه و الزكاه و الحج ، و قد علمت أنكم تصلون و تزكون و تحجون ؛ و لكنني قاتلتكم لاتأمر عليكم و علي رقابكم ، و قد آتاني الله ذلك و انتم كارهون . . .» معاويه و ديگر سلاطين اموي، با تحريف تعاليم اسلام ، تسليم در برابر تبعيض ها و بي عدالتي ها ، تواضع در برابر مالداران، رضا به فقر و نداري و صبر در مقابل ستم ها را مي آموختند . اسلام اموي، توجيگر فقر و غنا در جامعه است و چه بسا وجود فقر را مورد رضاي خدا دانسته تا انفاق و صدقه و خمس و زكات معنا يابند!بنابراين در بهره گيري صاحبان قدرت از دين ، ترديدي نيست اما آيا تنها دين مورد استفاده قرار گرفته؟ از مفاهيم ارزشمندي مانند آزادي ، انسانيت، جوانمردي، راستي و برابري نيز سوء استفاده شده است. از اين سوء استفاده چه حكمي حاصل مي شود؟! علم و دانش هم ابزاري بي نظير در دست سياستمداران و قدرتمندان بين المللي است كه با آن امكان هر نوع خيره سري، غارت ثروت هاي ملل جهان ، پنهان ساختن برخي رخدادها، تهيه سلاح هاي ويرانگر ، تحريف حقايق و فريب مردم را فراهم مي سازد. هم از دين و هم از دانش سوء استفاده شده اما چرا حكم به موهوم بودن دين و خروج آن از زندگي اجتماعي داده مي شود ولي دانش قداست مي يابد؟ اصولاً سوء استفاده از دين بيانگر واقعيتي اصيل و مورد نياز انسان است . هيچگاه امري موهوم و خيالي در طول قرن هاي متمادي نمي تواند زندگي بشر را تحت تأثير قرار دهد . بايد واقعيتي وجود داشته باشد تا عده اي بتوانند با نيرنگ و دغل چيز ديگري را به نام آن به مردم تحميل كنند . بي آن اصل ، سوء استفاده ممكن نيست.

* * *

گروهي سياست را خادم ديانت مي دانند . سياست خادم ديانت، سياستي مبتني بر اصول انساني است كه دين مداري و نه قدرت مداري را مقصود دارد. دين مداري ، ابزار خاص خود مي طلبد و با هر ابزار و هر شيوه اي موافق نيست. از آنجا كه دين الهي پاي فشردن بر ارزش هاي فطري و حرمت نهادن به انسان و حقوق او را مي آموزد، سياست مبتني بر ديانت هم بر چنين استوانه هايي استوار است.

مقام ها در چنان سياستي، مسئوليت زا هستند نه امتياز آفرين. محدودة نفوذ مديريت و رهبري هر چه گسترده تر و وسيع تر باشد ، نه بر شمار امتيازها بل بر بار مسئوليت افزوده مي شود . در نظامي با چنان سياستي، سپردن مسئوليت ها به افراد با انگيزه هايي چون صرف وابستگي گروهي، معامله گري سياسي، دنيا طلبي، برتري جويي و قدرت نمايي سرپيچي آشكار از ارزش هاي ديني تلقي مي شود. چه بسا اثرات مخرب چنين تصميم گيري هايي مانند ايجاد جو بدبيني، سلب اعتماد از كارگزاران و صاحب منصبان و بي توجهي به رواج ارزش هاي غيرديني، بيش از تلاش هاي ناميمون معاندين باشد.

انسان ها در نسبت با خدا متفاوتند اما قواعد حيات جمعي به گونه اي است كه همه جدا از مرزبندي هاي دروني در برابر آن ها قرار مي گيرند. بر بستر نياز سوز دل داشتن، در كشمكش هواي نفس مغلوب نشدن، به مخازني از معارف باطني رسيدن و در معارك دليري كردن و سلوك در سيماي الهي و شناوري در شأني از شئون ربوبي ، از بلوغ جان و كمال انسان نشان مي دهند ليك تعالي درون دليلي بر فراشدن از قانون و احكام اجتماعي نيست. در عالم بيرون ، عارف و عامي و مجاهد و مشرك و كافر و مومن با هم همسايگي دارند . پيوندهاي گروهي و ضرورت زندگي جمعي ، ملاك هاي بيروني را مي طلبد تا چنان قابل درك و شايستة اجرا باشند كه بر همة افراد ـ بي توجه به جهان درون ـ قابل صدق باشند . اين است كه كسي از قواعد سامان دهندة امور اجتماعي خارج نمي ماند. گويند زرة اميرالمومنين علي عليه السلام نزد مردي مسيحي ديده شد . نزد شريح قاضي رفتند. چون شاهد نبود قاضي رأي به سود مسيحي داد. امام رأي را پذيرفت گرچه در ادعايش صادق بود و زره نيز از آنِ آن بزرگوار . مرد مسيحي به شگفت آمد و اقرار كرد زره از شتر امام علي عليه السلام به هنگام حركت به سوي صفين افتاده بود . او اسلام آورد و امام ، زره را با اسبي به آن مرد بخشيد. در سياستي كه در خدمت دين قرار گرفته ، حكومت و رهبري نه هدف بل ابزاري است كه با آن مي توان زمينه را براي رشد و رستگاري جامعه فراهم كرد . خكومتي كه بر پاية چنين سياستي روي كار مي آيد، به تكريم و بزرگداشت انسان مي پردازد. در اين حكومت، مردم با معيارهاي انساني با يكديگر رابطه بر قرار مي كنند و به تمشيت امور مي پردازند. دين اسلام با اعلام ضوابطي خاص براي حكمرانان و دعوت مسلمانان به نظارت بر اعمال حكام و رهبران و دخالت در امور اجتماعي و سياسي ، پيوندي ناگسستني با سياست دارد. دو منبع ارزشمند تعاليم و تاريخ اسلام بيانگر پيوند بنيادي اين دين آسماني با سياست است. احكام اسلام در زمينه هاي مالي و اقتصادي (چون آداب خريد و فروش، انواع داد و ستد، چگونگي فسخ قرارداد ، مكاسب محرمه ، زكات و خمس و موارد مصرف آنها، صدقه و انفاق) حقوقي (نظير وكالت ، ارث ، قضا و شرايط قاضي، حدود و تعزيرات) دفاعي (بسان احكام مربوط به تقويت توان دفاعي و حفظ اسرار نظامي) سياسي (مانند خصوصيات و شرايط رهبر، حق دولت و مردم نسبت به يكديگر و ارتباط با بيگانگان) و كثيري از موضوعات ديگر، نشان دهندة اهتمام دين اسلام به سياست و امور سياسي است. اجراء اين احكام منوط به وجود نظام سياسي خاصي است كه رهبران و مجريان آن، خود را پايبند و متعهد به پيروي از اوامر دين بدانند چرا كه جز با تشكيل حكومتي توانا و برخاسته از خواست و رأي مردم، احكام اسلام به اجراء در نخواهند آمد. اعتقاد به جاودانه بودن و توان پاسخگويي دين اسلام به نيازهاي فردي و اجتماعي انسان ، ملازم با اعتقاد به دخالت دين در سياست و مملكت داري است . چگونه مي توان اسلام را ديني كامل و جاويد دانست اما باور كرد به نياز بشر به حكومتي دادگر و برقرار كنندة امنيت و تأمين كنندة آسايش و پاسدار حقوق انسان، پاسخي نداده است ؟!

فعاليت هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در تشكيل حكومت اسلامي براي اجراي فرامين ديني و ايجاد شرايط لازم جهت تحقق خواسته هاي مكتبي بود . در صورتي كه دعوت و تبليغ آن بزرگوار ، محدود به تزكية نفس و سير در عالم درون بود و رهبران فاسد جامعه و زراندوزان و مالداران و برده داران را در تنگنا قرار نمي داد و آنان را با خطر مواجه نمي كرد ، دليلي بر آن همه دشمني و شكنجه و آزار و توهين و تحقير و جنگ و خونريزي نبود .

رفتارهاي سياسي ، اجتماعي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم همچون مبارزه با برده داري، سلب امتيازات قومي و نژادي، نفي زياده خواهي هاي قريش، فرمان به هجرت به حبشه و مدينه، نبردهاي متعدد با كفار و مشركين قريش، مبارزه با يهوديان مدينه ، نامه به سران امپراتوري هاي جهان و برخي كشورها و از همه مهمتر اعلام جانشيني و خلافت امام علي بن ابيطالب عليهم السلام ـ از «يوم الانذار» تا «غدير خم» ـ تفسيري شايسته غير از لزوم تشكيل حكومت اسلامي نخواهند يافت. اگر دين اسلام ، ديني جدا از سياست بود و فقط علوّ شخصيت فردي و تعالي درون را انگيزه دعوت انبياء مي دانست ، چرا شخص پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم اولين نافي اين عقيده شد؟ وقتي آن بزرگوار به عنوان نمونه و الگوي انسان كامل و تجسم آرمان هاي دين الهي، حكومتي بر مبناي ارزش هاي ديني پايه گذاري كرد، مطمئن ترين دليل بر پيوند ناگسستني دين و سياست را اعلام داشت. خط مشي پيشوايان معصوم عليهم السلام در به رسميت نشناختن حكومت هاي غاصب، مبارزه با فقر و تبعيض، جنگ با مرتدين و مشركين و منافقين و مرتجعين ، تحمل زندان ها و شكنجه ها و تشكيل گروه هاي مخفي دليل ديگري است. امام علي عليه السلام در پذيرش حكومت ظاهري، به خواست مردم و عهد خداوند از علما به راضي نشدن به سيري ظالم و گرسنه بودن مظلوم استناد فرمودند: «أَما وَالّذٍي فَلَقُ الْحُبه ، وَ بُرُأَ النَّسُمُهُ ، لَوً لَا حْضُورُ الْحاضٍرِ، وَ قٍيامُ الْحْجُهٍ بِوْجْودِ النَّاصٍرِ ، وَ مُا أَخَذَ اللهُ عُلَي الْعْلَمُاءِ ألَا يْقَارُّوا عُلَي كٍظَّهٍ ظَالٍم ، وَ لَا سُغَبِ مُظْلُومٍ، لَأَلْقَيًتُ حُبًلَهُا عُلَي غَارِبِهُا»اميرالمومنين علي عليه السلام وظيفة رهبر را در برابر مردم ، نصيحت كردن ، غنيمت دادن و تأمين حقوق و آموزش معارف ديني و تربيت كردن و وظيفة مردم را در برابر رهبر ، وفاداري و ايستادگي بر بيعت و دوستي در نهان و آشكار و اجابت كردن به وقت دعوت و طاعت به وقت فرمان مي داند. اين وظايف متقابل ، دعوت مسلمين به حضور در مسايل سياسي و مملكت داري است تا رشد و سلامت جامعه ممكن گشته و مردم به حقوق خويش دست يابند. امام علي عليه السلام مي فرمايد:

«ايها الناس ان لي عليكم حقا، و لكم علي حق، فاما حقكم علي فالنصيحه لكم، و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم كيلا تجهلوا ، و تأديبكم كيما تعلموا . و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعه ، و النصيحه في المشهد و المغيب، و الاجابه حين ادعوكم، و الطاعه حين امركم .» چون مسلمانان بر خلاف دستورات دين، مطيع حكمرانان ظالم و حيله گر شدند و دين در دست سياستمداران نابكار افتاد ، امام حسين عليه السلام به پا خاست و خويش و خويشاوندان را فداي اصلاح امت جدش كرد. امام حسين عليه السلام در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه نوشت:«و اني لم اخرج اشرا ، و لا بطرا ، و لا مفسدا ، و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه   جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر ، و اسير بسيره جدي و ابي علي بن ابي طالب».

آن پرچم سرخي كه در كربلا بر افراشته شد، نشاني از پيوند پايدار دين با سياست دارد . اگر ائمة معصوم عليهم السلام، سير در باطن و عبادت و اطاعت خداوند را بي حضور در اجتماع و بي توجه به مشكلات مسلمين از آموزه هاي ديني مي دانستند و يا دين را صراطي فردي و غير سياسي تعريف مي كردند و براي حكومت و حكمراني به دنبال صرف دستاوردهاي عقلي و تجارب بشري مي رفتند ، خط روشن و مستقيم آنها در مبارزات سياسي بر مبناي الگوها و معيارهاي ديني و نفي حكومت هاي غاصب و به رسميت نشناختن حكومت هاي غير ذيني يا مبارزه با دينداران منحرف به وجود نمي آمد.

اعتقاد به وجود امام غائب عليه السلام و منجي بشريت و عدالت گستري كه پس از ظهور بر ظالمين و بدكاران مي خروشد و بنيان بي عدالتي ها و ستم ها را فرو مي ريزد، ناب ترين و شفاف ترين انديشة سياسي برگرفته از تعاليم وحياني است. با چنين تفكري، شيعيان در طول تاريخ ، آوارگي و حبس و تهديد و قتل را پذيرفتند اما حكومت هاي غاصب را به رسميت نشناختند. با چنين پيشينه اي عجب نيست كساني از مسلمين، دين اسلام را جدا از سياست بدانند؟

آنگاه كه معارف نازله بر انبياء الهي از حضرت آدم عليه السلام تا حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم ، «اسلام» ناميده شود و مبارزه با سركشان و طغيانگران عليه برگزيدگان خداوند و برقراري قسط از وظايف مشترك پيامبران آسماني باشد، سياسي بودن دين، جلوه اي خاص مي يابد.

لینک کوتاه : https://www.rouyeshzagros.ir/?p=9923

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.